جدول جو
جدول جو

معنی غیبتگر - جستجوی لغت در جدول جو

غیبتگر
آنکه کارش غیبت کردن و بدگویی است، غیبت کننده، بدگویی کننده در غیاب مردم
تصویری از غیبتگر
تصویر غیبتگر
فرهنگ فارسی عمید
غیبتگر
(غَ / غِ بَ گَ)
بدگو. (ناظم الاطباء). بدگویی کننده. آنکه کارش غیبت و بدگویی از مردم باشد. رجوع به غیبت شود
لغت نامه دهخدا
غیبتگر
بدگویی کننده در غیاب مردم
تصویری از غیبتگر
تصویر غیبتگر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غیب گو
تصویر غیب گو
آنکه غیب گوید، کسی که از غیب خبر دهد و از اسرار و امور نهانی سخن بگوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیبت
تصویر غیبت
مقابل حضور، غایب شدن، ناپیدا شدن، پنهان شدن از نظر نهان بودن
در شیعۀ اثناعشری، نهان بودن امام دوازدهم از انظار
بدگویی کردن پشت سر کسی، زشت یاد
غیبت صغرا: در شیعۀ اثناعشری، غیبت امام دوازدهم از چهار سال بعد از تولد یعنی از سال ۲۶۰ (هجری قمری) تا مدت ۶۹ سال (سال ۳۲۹ هجری قمری) که سال فوت چهارمین نایب آن حضرت بوده
غیبت کبرا: در شیعۀ اثناعشری، غیبت امام دوازدهم پس از غیبت صغرا که تا هنگام ظهور ادامه خواهد داشت
غیبت کردن: بدگویی کردن پشت سر کسی، زشت یاد
غیبت گفتن: بدگویی کردن پشت سر کسی، زشت یاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیباگر
تصویر دیباگر
دیباباف، دیبافروش، دیباجی، دیباچی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لعبتگر
تصویر لعبتگر
لعبت ساز، عروسک ساز، بت ساز، بتگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیبت گو
تصویر غیبت گو
آنکه بد دیگران را در غیاب آنان بگوید، غیبت گوینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غارتگر
تصویر غارتگر
کسی که مال مردم را غارت کند، غارت کننده، تاراج کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بتگر
تصویر بتگر
بت ساز، بت تراشی، کسی که بت می سازد
فرهنگ فارسی عمید
(بَ نَ / نِ طَ لَ)
غیبگوی. کسی که از چیزهای پنهان خبر میدهد. (فرهنگ نظام). آنکه از امور نهانی و اسرار مردم خبر دهد. (ناظم الاطباء). آنکه غیب گوید. خبردهنده از غیب و نهان. رجوع به غیب شود، رمال و فالگیر و فالگو. (ناظم الاطباء). کاهن
لغت نامه دهخدا
(گَ)
از عالم ستمگر. (آنندراج). زیبنده و آرایش کننده. (ناظم الاطباء) :
مشاطۀ ولایتش ار زیبگر شود
ز اعجاز عیسوی کند آرایش صنم.
عرفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مرکب از ’چیت’ + ’ساز’ مخفف سازنده، چیتگر، سازندۀ چیت، آنکه چیت ها را رنگ کند:
به این قالب خشک بی جان مرا
حیات است از چیت سازان مرا،
طاهر وحید (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دیباباف. (آنندراج). بافندۀ دیبا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اپارک تاراجگر این است کزو رخنه به کاشانه من شد تاراجگر خانه ویرانه من شد (وحشی) کسیکه مال مردم را به تاراج برد غارت کننده، راهزن دزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعبتگر
تصویر لعبتگر
لعبت ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیبت
تصویر غیبت
عیب کسی در قفای او گفتن، بدگوئی در غیاب کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیبگو
تصویر غیبگو
خبر دادن از اسرار نهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیبگر
تصویر زیبگر
زیبنده و آرایش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارتگر
تصویر غارتگر
((~. گَ))
کسی که مال مردم را به تاراج برد، راهزن، دزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیبت
تصویر غیبت
((غِ یْ بَ))
ناپدید شدن، ناپدیدی، عدم حضور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیبت
تصویر غیبت
بد گفتن پشت سر کسی، عیب کسی را در غیاب وی گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیبت
تصویر غیبت
دش یاد، ناپیدایی، بدگویی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غیبگو
تصویر غیبگو
پیشگو
فرهنگ واژه فارسی سره
چپاولگر، چپوچی، دزد، راهزن، سارق، طرار، عیار، یغماگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیشگو، رمال، طالع بین، غیبدان، فالگو، فال گیر، کاهن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از غیبت
تصویر غیبت
Absence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غیبت
تصویر غیبت
absence
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از غیبت
تصویر غیبت
отсутствие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غیبت
تصویر غیبت
Abwesenheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از غیبت
تصویر غیبت
відсутність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از غیبت
تصویر غیبت
nieobecność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از غیبت
تصویر غیبت
ausência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از غیبت
تصویر غیبت
ausencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از غیبت
تصویر غیبت
assenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی