معنی غیب گو غیب گو آنکه غیب گوید، کسی که از غیب خبر دهد و از اسرار و امور نهانی سخن بگوید تصویر غیب گو فرهنگ فارسی عمید
غیبگو غیبگو غیبگوی. کسی که از چیزهای پنهان خبر میدهد. (فرهنگ نظام). آنکه از امور نهانی و اسرار مردم خبر دهد. (ناظم الاطباء). آنکه غیب گوید. خبردهنده از غیب و نهان. رجوع به غیب شود، رمال و فالگیر و فالگو. (ناظم الاطباء). کاهن لغت نامه دهخدا
چرب گو چرب گو چرب گفتار، چرب زبان، خوش سخن، برای مِثال همی رای زد با یکی چرب گوی / کسی کاو سخن را دهد رنگ وبوی (فردوسی - ۲/۲۶۰) فرهنگ فارسی عمید
عیب جو عیب جو عیب جوینده، جویندۀ عیب دیگران، کسی که عیب ها و بدی های دیگران را تفحص می کند و آشکار می سازد فرهنگ فارسی عمید