دند، در علم زیست شناسی هر یک از دوازده استخوان قوسی شکل که از ستون مهره ها به طرف جلو و به سمت جناغ سینه کشیده شده و قفس سینه را تشکیل می دهند، هر یک از دندانه های چرخ یا میلۀ دندانه دار ماشین
دند، در علم زیست شناسی هر یک از دوازده استخوان قوسی شکل که از ستون مهره ها به طرف جلو و به سمت جناغ سینه کشیده شده و قفس سینه را تشکیل می دهند، هر یک از دندانه های چرخ یا میلۀ دندانه دار ماشین
پاره، کهنه، فرسوده، جامۀ کهنه و پاره پاره، برای مثال نه سلطان خریدار هر بنده ای ست / نه در زیر هر ژنده ای زنده ای ست (سعدی۱ - ۱۰۳) بزرگ، کلان، عظیم، بیشتر در صفت پیل یا گرگ یا شیر و مانند این ها آمده است، برای مثال زمانی همی بود سهراب دیر / نیامد به نزدیک او ژنده شیر (فردوسی - ۲/۱۵۵)
پاره، کهنه، فرسوده، جامۀ کهنه و پاره پاره، برای مِثال نه سلطان خریدار هر بنده ای ست / نه در زیر هر ژنده ای زنده ای ست (سعدی۱ - ۱۰۳) بزرگ، کلان، عظیم، بیشتر در صفت پیل یا گرگ یا شیر و مانند این ها آمده است، برای مِثال زمانی همی بود سهراب دیر / نیامد به نزدیک او ژنده شیر (فردوسی - ۲/۱۵۵)
آکنده: دل ز مهر جهانیان کنده وآنگه از مهر دوست آغنده. امیرخسرو. - دل آغنده، غمین. غمگن. حزین. - ، مصمم. جازم: فرنگیس با رنج دیده پسر بخواب اندر آورده بودند سر ز پیمودن راه و رنج شبان مر آن هر دو را گیو بد پاسبان زره در بر و بر سرش نیز ترگ دل آغنده و تن نهاده بمرگ. فردوسی
آکنده: دل ز مهر جهانیان کنده وآنگه از مهر دوست آغنده. امیرخسرو. - دل آغنده، غمین. غمگن. حزین. - ، مصمم. جازم: فرنگیس با رنج دیده پسر بخواب اندر آورده بودند سر ز پیمودن راه و رنج شبان مر آن هر دو را گیو بد پاسبان زره در بر و بر سرش نیز ترگ دل آغنده و تن نهاده بمرگ. فردوسی
دمل بود که بر تن مردم برآید. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 434). چیزی بود که در گوشت تن پدید آید چند فندگی و بزرگتر و در میان پوست و گوشت بماند و باشد که ریم گیرد. (فرهنگ اسدی نخجوانی). بعضی گفته اند گره و گنده ودنبلی باشد که بسیار درد کند. (برهان) : بردار درشتی ز دل خصم به نرمی بر دوستی اندر نبد ای دوست مغنده. اسدی (از لغت فرس چ اقبال ص 433). ، گرهی باشد که در زیر پوست باشد و درد نکند چون بجنبانند حرکت کند و آن را به تازی غدود خوانند. (جهانگیری). چیزی باشد بر اندام مردم و در گوشت بود چون دملی سخت. (صحاح الفرس). گرهی و گنده ای را گویند که بر اندام مردم از گوشت مانند گردکان برمی آید. و بعضی گره و گنده های کوچک را گفته اند که در میان گوشت و گاهی در زیر پوست مانند اشپل ماهی می باشدو به عربی غده می گویند. و بعضی هر گره و گنده ای را گویند که در بدن آدمی به هم رسد خواه کوچک و خواه بزرگ، خواه درد کند و خواه درد نکند. (برهان). غده و هر گره گنده ای که بر اندام مردم برمی آید و گرهی که درمیان گوشت و گاه در زیر پوست مانند اشپل می باشد و هر گرهی که در بدن آدمی به هم رسد خواه بزرگ باشد و یا کوچک و با درد و یا بی درد. (ناظم الاطباء) : بجره، مغندۀ شکم و روی و گردن. (منتهی الارب) ، هر گره درددار و برآمدگی سختی که از شکستگی استخوان پدید آید، بازار اسب فروشی. (ناظم الاطباء). و رجوع به مغند شود
دمل بود که بر تن مردم برآید. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 434). چیزی بود که در گوشت تن پدید آید چند فندگی و بزرگتر و در میان پوست و گوشت بماند و باشد که ریم گیرد. (فرهنگ اسدی نخجوانی). بعضی گفته اند گره و گنده ودنبلی باشد که بسیار درد کند. (برهان) : بردار درشتی ز دل خصم به نرمی بر دوستی اندر نبد ای دوست مغنده. اسدی (از لغت فرس چ اقبال ص 433). ، گرهی باشد که در زیر پوست باشد و درد نکند چون بجنبانند حرکت کند و آن را به تازی غدود خوانند. (جهانگیری). چیزی باشد بر اندام مردم و در گوشت بود چون دملی سخت. (صحاح الفرس). گرهی و گنده ای را گویند که بر اندام مردم از گوشت مانند گردکان برمی آید. و بعضی گره و گنده های کوچک را گفته اند که در میان گوشت و گاهی در زیر پوست مانند اشپل ماهی می باشدو به عربی غده می گویند. و بعضی هر گره و گنده ای را گویند که در بدن آدمی به هم رسد خواه کوچک و خواه بزرگ، خواه درد کند و خواه درد نکند. (برهان). غده و هر گره گنده ای که بر اندام مردم برمی آید و گرهی که درمیان گوشت و گاه در زیر پوست مانند اشپل می باشد و هر گرهی که در بدن آدمی به هم رسد خواه بزرگ باشد و یا کوچک و با درد و یا بی درد. (ناظم الاطباء) : بجره، مغندۀ شکم و روی و گردن. (منتهی الارب) ، هر گره درددار و برآمدگی سختی که از شکستگی استخوان پدید آید، بازار اسب فروشی. (ناظم الاطباء). و رجوع به مغند شود