جدول جو
جدول جو

معنی غناء - جستجوی لغت در جدول جو

غناء
(غِ)
سرود. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی). آواز خوش که طرب انگیزد. سرود. (منتهی الارب). نغمه و سرودخوانی. (غیاث اللغات) (آنندراج). آواز خوش طرب انگیز، و قیاس در آن ضم غین یعنی غناء است چه آن به صوت دلالت میکند، و غناء بمعنی تغنی و آوازخوانی است و آن در صورتی تحقق میپذیرد که الحانش از شعر و همراه با کف زدن باشد و این نوعی بازی است. (از اقرب الموارد). در رسائل اخوان الصفاء آمده: ان الموسیقی هی الغناء، و الغناء هوالحان مؤلفه - انتهی. اغنیّه. سماع:
غنائیست خوش چون گل نخلبندان
که از زخم خارش عنائی نیابی.
خاقانی.
صاحب معالم القربه فی احکام الحسبه ص 212 گوید: سماع عود و چنگ و طنبور و مزمار و آنچه بشادی بنوازند حرام است، اما سماع دف اگرچه جلجل نداشته باشد مباح است و طبل با همه انواع آن در حکم دف است جز کوبه، وآن طبل درازی است که وسط آن تنگ و دو طرف آن پهن و معروف به طبل سودان است. و اما سماع شبابه، مکروه است و اما سماع غناء، در آن اختلاف کرده اند: اهل حجاز آن را مباح میدانند، و از شافعی و مالک و ابوحنیفه کراهیت آن نقل شده، و اینان آن را مباح علی الاطلاق یا حرام علی الاطلاق نمی شمارند، بلکه حد متوسط را برگزیده مکروه دانسته اند. دلیل کسانی که به اباحت معتقدند حدیث مروی از رسول خداست که: بر کنیزی از آن حسان بن ثابت گذشت و این کنیز آواز میخواند، گفت: آیا بر من حرجی است اگر به لهو مشغول باشم ؟ رسول خدا فرمود: حرجی نیست ان شاء اﷲ. و عمر بن خطاب گفت: غناء توشۀ شخص مشتاق است. و وی بهنگام خلوت در خانه خود ترنم میکرد. عثمان دو کنیز داشت که هنگام شب برای او آواز میخواندند، چون وقت استغفار میرسید به آنان میگفت: خاموش باشید. و اینها همه بشرطی است که زیاده روی و مداومت نکنند. معتقدان به حرمت از آیۀ: و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل اﷲ (قرآن 6/31) استدلال کرده اند، بقولی لهو حدیث همان غناء و بقول دیگر فروش زنان آوازه خوان است. و اما حکم کسی که به غناء گوش دهدهرگاه دأب وی باشد و بدان مشهور گردد و در بازارهاو راهها بدان استماع کند شهادت وی پذیرفته نیست و اگر در خلوت برای تفرج خاطر آن را بشنود عادل است و شهادتش پذیرفته میشود، و اگر کسی کنیزانی آوازه خوان خریداری کند در صورتی که زیاده روی و تجاهر نکند مانعی نیست و هرگاه این کار را بقصد کسب انجام دهد و مردم آن کنیزکان را بخانه های خود بخوانند وی مردودالشهاده است، و این عمل از گناهان صغیره است نه کبیره - انتهی. در کتاب فقه و تجارت تألیف ذوالمجدین صص 46- 49 چنین آمده: فقها در تعریف غناء گفته اند: ’انه الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب’، طرب نوعی خفت و سبکی در نفس است که از شدت شادی یا غم پیدا میشود، و صوت مطرب آن است که این حال را در انسان پدید می آورد به این معنی که مقتضی حدوث خفت است ولو فعلاً بجهتی موجب سبکی نباشد، و مراد از ترجیع، تردد صوت است در حلق و دهان با وزنهای مخصوص، خلاصه آنکه غناء صوتی مناسب با آلات لهو و ضرب و رقص است. اما حکم آن حرمت است اعم از اینکه کلام و شعری که به آن تغنی میکنند متضمن معنای حق یا باطل باشد. دلیل حرمت قسم دوم (متضمن معنای باطل) وجود اخبار کثیر و برحسب ادعای بعضی، اخبار متواتر است. از آن جمله اخباری است که در تفسیر قول زور در آیۀ: واجتنبوا قول الزور (قرآن 30/22) و آیۀ: لایشهدون الزور (قرآن 72/25) آمده است، و دلیل حرمت قسم اول (تغنی به کلام و شعر متضمن معنای حق) نیز اخباری است، از قبیل خبر عبدالاعلی، قال: سألت اباعبداﷲ (ع) انهم یزعمون ان رسول اﷲ رخص فی أن یقال:جئناکم جئناکم، حیونا حیونا نحیکم. فقال: کذبوا. و در باقی روایت آن حضرت، ترخیص رسول خدا را در سرودن کلام مزبور بسختی انکار کرده است و معلوم است که این کلام متضمن باطلی نیست و بنابراین وجهی برای انکار مشدد حضرت نیست مگر از جهت کیفیت صوت در این کلام. و همچنین اخبار بسیاری نیز بر حرمت قسم دوم دلالت میکنند و وجه حرمت این است که آن را جزء لهو و باطل شمرده اند (مورد استناد اخبار مزبور، آیۀ: و الذین هم عن اللغو معرضون (قرآن 3/23) و آیۀ من الناس من یشتری لهو الحدیث (قرآن 6/31) و جز آن است). نتیجۀ بحث این است که در حرمت غناء فرقی میان سخن حق و باطل و اینکه ایجاد این کیفیت در قرائت قرآن یا خواندن مراثی باشد نیست، ولی بعضی غناء در مراثی را روا داشته اند، ویا چنین پنداشته اند که غناء بر مراثی صدق نمیکند و این مردود است و دلیل آن در ضمن مطالب گذشته بیان شد، و بعضی گفته اند: ادلۀ حرمت غناء با ادلۀ استحباب ابکاء و ذکر مراثی تخصیص یافته است. این نیز مردود است بجهت عدم مقاومت ادلۀ مستحبات با ادلۀ محرمات، خصوصاً محرمی که مقدمۀ فعل مستحبی باشد، زیرا کسی عمل زنا را از لحاظ اینکه مقدمۀ ادخال سرور در دل مؤمن است جایز نمیشمارد. بعضی از فقهای بزرگ در حرمت غناء اختلاف کرده اند، از جمله صاحب کفایه و محدث کاشانی را رأی دیگر است و آن اینکه حرمت غناء مخصوص است بجایی که با حرام دیگر مجتمع باشد، مثل زدن تار و رقص و وارد شدن مردان بر زنان و مانند آن، و مرجع این قول، قول به عدم حرمت غناء است من حیث هو. خلاصۀ دلیل اینان آن است که قدر متیقن از ادلۀ حرمت غناء، غناء متعارف در زمان خلفای عباسی است و تغنی آنان بنحوی بود که به آن اشاره شد و اینکه ادلۀ حرمت غیر این نحو را شامل باشد مشکوک است و مقتضای اصل اباحه است. از جملۀ روایاتی که بدانها استشهاد کرده اند روایت ابی بصیر است که گوید: ’سألت اباعبداﷲ من کسب المغنیات. فقال: التی تدخل علیها الرجال حرام، و التی تدعی الی الاعراس لابأس به، و هو قول اﷲ: و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل اﷲ’، و همچنین روایت منقول از ابی عبداﷲ و روایت علی بن جعفر از برادرش بدین مضمون: قال سألته عن الغناء فی الفطر و الاضحی و الفرح، قال: لابأس به ما لم یعص به’. و صاحب کفایه در مقام استدلال بر مدعای خود گوید: عده ای از اخبار بر جواز تغنی به قرآن دلالت دارند، و جمع بین این اخبار و اخبار داله بر حرمت مطلق به دو طریق متصور است: اول اینکه ادلۀ حرمت را بغیر قرآن تخصیص دهیم و به اخبار مجوز درباره قرآن عمل کنیم و بعضی از اخبار دیگر را که از تغنی در قرآن نهی کرده اند بر قرآن خواندن فاسقان حمل نماییم که برسبیل لهو و مناسب با ضرب میخواندند، چنانکه در روایت ابن سنان آمده: ’اقرؤوا القرآن بالحان العرب و ایّاکم و لحون اهل الفسق و الکبائر’. دوم آنکه اخبار دال بر حرمت را بر غناء شایع در زمان خلفاء که حمل مفرد معرف (الغناء) است بر فرد شایع، حمل کنیم. شیخ انصاری در پاسخ این دو دانشمند مطلبی گفته است از جمله گوید: روایاتی که دال بر جواز هستند ضعیف الدلاله اند و بعلاوه سند بعضی از آنها نیز ضعیف است. سپس وی ضعف دلالت هر یک را بیان کرده است، ولی بنظر میرسد که در مقام بیان وجه ضعف، راه تأویل را پیموده است و میتوان گفت اصلاً ضعف ندارد. چنانکه گفته شد قول مشهور آن است که غناء مطلقاً حرام است ولی قائلین به حرمت دردو مورد استثنا قائل شده اند: اول حدی که صوتی است با ترجیع، و آن را برای سیر و راه رفتن شتر میخوانند، دوم غناء مغنیه در عروسیهاست، و دلیل جواز اخباری است که بعضی از آنها یاد شد، و در بعضی دیگر از آنها به حلال بودن اجر مغنیه حکم شده است و حلال بودن اجر ومزد دلیل حلیت و جواز فعل است - انتهی. رجوع به سماع و تاریخ تصوف در اسلام ج 2 ص 388 شود. از جملۀ رساله ها و کتابهایی که در باب غنا نوشته اند اینهاست: 1- رساله فی تحریم الغناء، تألیف میرزا ابراهیم بن میرزاغیاث الدین محمد اصفهانی. در رد تحلیل الغناء تألیف سیدماجد بحرانی. 2- رساله فی تحریم الغناء، تألیف مولی احمد بن محمد تونی بشرویه ای. 3- رساله فی تحریم الغناء و اثمه، تألیف مولی اسماعیل بن محمد حسین بن محمدرضا بن علاءالدین محمد مازندرانی خاجوئی متوفی بسال 1173 هجری قمری وی این کتاب را در رد محقق سبزواری و فیض نوشت. 4- رساله فی تحریم الغناء، تألیف اکبر وحید بهبهانی آقا محمدباقر بن محمد اکمل حائری متوفی 1205 هجری قمری 5- رساله فی تحریم الغناء و عمومه من حیث المتعلق، تألیف شیخ علی بن محمد بن حسن بن زین الدین شهید صاحب الدر المنثور متوفی به سال 1104 هجری قمری وی این کتاب را در رد محقق سبزواری و فیض نوشت. 6- الرّد علی من یبیح الغناء، از مؤلف مذکور در بالا. 7- رساله فی التحلیل الغناء تألیف سیدماجد بحرانی. 8- رساله فی تحلیل الغناء، تألیف محقق سبزواری. 9- رسالهفی تحلیل الغناء، تألیف فیض کاشانی. (از الذریعه الی تصانیف الشیعه ج 11 صص 138- 140)
لغت نامه دهخدا
غناء
(غُ)
ریگ توده ای است. (منتهی الارب). رمل الغناء بفتح غین در این شعر راعی آمده:
لها غضون و ارادف ینوء بها
رمل الغناء و أعلی متنها رود.
و در شعر ذوالرمه به کسر غین آمده است:
تنطقن من رمل الغناء و علقت
باعناق أدمان الظباء القلائد.
و ابووجزه گوید:
و ما انت أما ام ّعثمان بعدما
حبا لک من رمل الغناء حدود.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
غناء
(غَنْ نا)
مؤنث اغن ّ. زنی که غنّه داشته باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به اغن ّ و غنّه شود، دهی بسیار مردم. (مهذب الاسماء). ده بسیار مردم و بسیار بنا. (منتهی الارب). دهی که مردم و ساختمان آن بسیار باشد. (از اقرب الموارد) ، مرغزار بسیاردرخت و بسیارگیاه یا مرغزار که از انبوهی درخت وکثرت علف آواز باد به آواز غنه ماند در آن. (منتهی الارب). باغ بسیاردرخت. (از آنندراج) (غیاث اللغات). باغی که گیاه بسیار دارد، و این نام بدان سبب گویند که صدای مگس یا وزش باد در خلال آن شبیه غنه باشد. (از اقرب الموارد). مرغزاری خوش و خرم. (مهذب الاسماء). صاحب بهار عجم گوید: در دیباچۀ گلستان حدیقۀ علیاو روضۀ رعنا (در بعضی از نسخ) آمده است، ولی در علیا و رعنا تصحیف روی داده، نخستین حدیقۀ غلبا است که بمعنی باغی است که درختان آن با هم ملتف و پیوسته باشند، و جمع آن غلب است، چنانکه در قرآن کریم آمده: حدائق غلباً، و دوم روضۀ غنا است. (از بهار عجم) : تا بر این روضۀ غنا و حدیقۀ غلبا چون بهشت هشت باب اتفاق افتاد. (گلستان سعدی چ فروغی ص 2). تکثر بها (بقنوج) الحدائق الغناء. (بشاری مقدسی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ)
دهی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت. واقع در دوهزارگزی جنوب خاوری مسکون و 2هزارگزی جنوب راه مالرو سبزواران - کروک. ناحیه ای است واقع در جلگه. گرمسیری و دارای 100 تن سکنه میباشد. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و خرما. اهالی به کشاورزی گذران می کنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
عمل خم شدن، خمیدگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
گشن خواهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حِنْ نا)
رقان. رقون. یرنا. حنا که برگ معروفست و بدان رنگ کنند. ج، حنآن. (منتهی الارب). گیاهی است که کشت میشود و مانند درختان بزرگ میگردد، برگ و شاخه های آن مانند برگ و شاخه های انار و شکوفۀ آن سپید است. خضاب از برگ آن گرفته میشود. جمع آن حنآن و یکی آن حنائه است. (اقرب الموارد). حناء در نواحی بم و بهرام آباد و بعضی نواحی جنوب ایران کشت میشود و در کرمان و یزد برده در آسیاهای مخصوص میسایند. (یادداشت مرحوم دهخدا). برگ معروف که بدان دست و پارا نگار بندند و فارسیان بتخفیف و به اماله نیز استعمال نمایند و شبستان از تشبیهات اوست. (آنندراج). گیاهی از ردۀ دولپی های جدا گلبرگ که خود تیره مشخصی را بنام حنا میسازد. این گیاه بصورت درختچه ای است که در شمال و مشرق افریقا و عربستان و ایران کشت می شود. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن و تذکرۀ ضریر انطاکی و جغرافیای اقتصادی ص 20 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
برآوردن خانه. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بنا کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن).
لغت نامه دهخدا
(بَنْ نا)
که ساختمان را برپا کند. که خانه، دکان و دیگر ساختمان ها را سازد. که پیشۀ او ساختن خانه ها و دیگر بناهاست
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ انی ̍ و انی ̍ و انو، ساعتها، هنگامها، (ربنجنی)، وقتها،
- آناءاللیل، کرانه ها و ساعتهای شب، اوقات شب
لغت نامه دهخدا
(اَ)
درنگی و تأخیر. (از اقرب الموارد). درنگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : الاناء حصن السلامه و العجله مفتاح الندامه. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خنور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خنور آب. آب جامه. جای آب. (زمخشری چ دانشگاه ص 152). ظرف. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). وعاء. (اقرب الموارد). آوند. (غیاث اللغات) (آنندراج). سبو. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی). آبخوری. آب دان. کوزه. باردان. ج، آنیه. جج، اوانی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- اناء مصفی، لقب بولس. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
انائی که پر شد دگر کی پرد؟
(بوستان).
کل اناء یترشح بمافیه. (مجمعالامثال ص 521).
لغت نامه دهخدا
(تَ ل ل)
سبز شدن و در هم پیچیدن گیاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، گائیدن زن را: حناالمراءه، گائیدن زن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
بی نیاز کردن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). توانگر کردن کسی را وبی نیاز گردانیدن. توانگر گردانیدن. (المصادر زوزنی). نائب بسنده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کفایت کردن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). نائب کافی شدن و کفایت کردن. (از اقرب الموارد). یقال: ’اغنی عنه غناء فلان، و مغناه و مغناته، اذا ناب عنه و اجزاه مجزاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). به این معنی با ’عن’ متعدی شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
رختهای عروسان. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غنان
تصویر غنان
آواز پشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غثاء
تصویر غثاء
کف، کفک کپک، میرنده، خنزرپنزر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غناط
تصویر غناط
اندوه دیر پای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غناج
تصویر غناج
کرشمه دوده پیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غماء
تصویر غماء
اندوه سختی، پتیار (بلا) نمد اسپ بام خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غباء
تصویر غباء
دروا گرد پراکنده در هوا، زمین در نوردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزاء
تصویر غزاء
بیدین کش بیدین بر انداز جنگنده بسیار غزو کننده بسیار جنگنده
فرهنگ لغت هوشیار
آزمندی، سریشم چسب، مالیدنی، کمی در هر چیز، نادانی، تیزی شمشیر، روش، سرد بازاری مونث اغر سفید و روشن، درخشان، استوار و بلند سخن، سگ ماهی مونث اغر سفید و روشن، درخشان، عبارت فصیح و استوار و منسجم. توضیح در فارسی بدون توجه به تذکیر و تانیث این کلمه رااستعمال کنند: امروز صاحب خاطران نامم نهند از ساحران هست آبرو شاعران زین شعر غرا ریخته (خاقانی. 393 فروزانفر معارف بها ولد 1338 ص 198)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنام
تصویر غنام
چوپان، چوبدار، پروه بر
فرهنگ لغت هوشیار
ناشتایی بامدادانه غذایی که در صبح تناول کنند طعام چاشت مقابل عشا، طعام (مطلقا)
فرهنگ لغت هوشیار
پرده، پوشش، پرده پوشش پرده پوشش. یا غطای و طاری قاری. پوشش و پرده گسترده سیاه (مانند قیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غزاء
تصویر غزاء
((غَ زّ))
بسیار غزو کننده، بسیار جنگنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عناء
تصویر عناء
((عَ))
رنج، زحمت، دردسر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غشاء
تصویر غشاء
((غِ))
پرده، پوشش
فرهنگ فارسی معین
پرده پوششی حول و درون برخی اندام های درونی و قسمت سطحی سیتوپلاسم سلول های حیوانی و پرده سلولزی حول سلول های گیاهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غطاء
تصویر غطاء
((غِ))
پرده، پوشش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غلاء
تصویر غلاء
((غَ))
گران شدن نرخ چیزی، گرانی، قحطی، نایابی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سناء
تصویر سناء
((سَ))
روشنایی، فروغ، بلندی، رفعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اناء
تصویر اناء
((اِ))
ظرف، سبو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زناء
تصویر زناء
((زِ))
آمیزش نامشروع مرد و زن
فرهنگ فارسی معین