- غمن
- پوست پیرایی، خواباندن غوله تا برسد، پوشاندن کسی تا خوی کند غوله میوه خام
معنی غمن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
غمنده، غمناک، غمگین، اندوهگین
غمناک، غمگین، اندوهگین
غمناک بودن، حالت غمناک، اندوهناکی
اندوهگین، غمگین، اندوهمند، اندوهناک، فرمگن، مکروب
غمناک شدن اندوهگین گشتن
اندوهگین
نامه ای که حکایت از اندوه کند مراسله غم انگیز، تراژدی
اندوهگین کردن غمگین ساختن
اندوهگین شدن غمگین گشتن
محزون، غمگین نژند کجا من نیز هم چون تو نژندم نژندی خویش را کی می پسندم (ویس ورامین) اندوهناک غمگین مغموم مهموم
غم آلود، غمگین
استوارتر
دامان. یا دامن خورشید آ سمان چهارم، روشنایی خورشید. یا دامن عمر اواخر عمر پایان زندگی. یا دامن قیامت روز قیامت رستاخیز. یا دامن باغی گرفتن خلوت گزیدن گوشه نشین شدن، یا دامن بدندان کردن فروتنی کردن، عجز نمودن، گریختن، یا دامن بدندان گرفتن دامن بدندان گرفتن، یا دامن در پای افتادن اضطراب یافتن، از روی اضطراب گریختن، یا دست کسی از دامن داشتن دامن را از دست او رها کردن دست وی را کوتاه کردن،، جمع دمنه، نشان باشش (سکونت) نشان های خانه کین های دیرین سرگین، خاکروبه، توده سرگین آثار خانه و حیات مردمی در زمینی، جایی که خاکروبه ریزند مزبله خاکروبه دان جمع دمن
به زینهار، بی بیم
افزون، افزون بر، درکنار
روزگار، زمانه، وقت، هنگام
بها، قیمت، ارزش هشت یک گرفتن، هشتم شدن هشت یک گرفتن، هشتم شدن
راه باشد میان بوستان و باغ، زمین سبز و خرم، سبزه زار
بد بویی گندیدگی
فربهی، چاقی
راهب بودایی یا برهمایی، بت پرست
گلۀ گوسفند، گوسفندان
غمگین، غمناک، اندوهگین، برای مثال با اهل هنر جهان به کین است / مرد هنری از آن غمین است (ابوالفرج رونی - ۱۷۰)
عصر، روزگار، وقت، هنگام
درون، اندرون، میان، داخل
غمگین، اندوهگین، غم زده
غمی شدن: غمگین شدن، اندوهناک شدن
غمی شدن: غمگین شدن، اندوهناک شدن
دامن
مزبله، خاکروبه دان
مزبله، خاکروبه دان
صدای گریه و ناله، گریه و نوحه