شتربچه که شیر مکد میان ران مادر. (منتهی الارب) (آنندراج). بچۀ شتری که در میان رانهای مادر قرار گیرد و شیر بمکد. الفصیل یتغامج بین ارفاغ امه و یلهزها لهزاً. (از اقرب الموارد) ، آب که شیرین نباشد. (منتهی الارب) (آنندراج). الغمج من المیاه مالم یکن عذباً. مغمّج. (تاج العروس)
شتربچه که شیر مکد میان ران مادر. (منتهی الارب) (آنندراج). بچۀ شتری که در میان رانهای مادر قرار گیرد و شیر بمکد. الفصیل یتغامج بین ارفاغ امه و یلهزها لهزاً. (از اقرب الموارد) ، آب که شیرین نباشد. (منتهی الارب) (آنندراج). الغمج من المیاه مالم یکن عذباً. مُغَمَّج. (تاج العروس)
فروخوردن آب را. (منتهی الارب) (آنندراج). آشامیدن. (المصادر زوزنی). آشامیدن آب را به جرعه های پی درپی. (از اقرب الموارد). اندک اندک خوردن شراب را. (تاج المصادر بیهقی)
فروخوردن آب را. (منتهی الارب) (آنندراج). آشامیدن. (المصادر زوزنی). آشامیدن آب را به جرعه های پی درپی. (از اقرب الموارد). اندک اندک خوردن شراب را. (تاج المصادر بیهقی)
غنجیدن، ناز و کرشمه، دلال سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن خرجین، جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، گاله، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق، شکیش نوزاد کرمی شکل حشرات، لارو، حشره ای که نوزاد کرمی شکل آن از آفات سیب و گوجه است، نوعی کرم که در گیاه پنبه تولید می شود و غنچه و گل آن را می خورد غنج زدن: سخت آرزومند بودن مثلاً دلم برای آن غنج می زند
غنجیدن، ناز و کرشمه، دلال سُرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گُلگونِه، غازِه، غَنجَر، غَنجار، غَنجارِه، گَنجار، آلگونِه، آلغونِه، بُلغونِه، غُلغونِه، گُلگونِه، گُلغونِه، وُلغونِه، لَغونِه، والگونِه، بَهرامَن خُرجین، جَوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچِه، بارجامِه، گُوال، گالِه، ایزُغُنج، غِرار، غِرارِه، جِوالِق، شَکیش نوزاد کرمی شکل حشرات، لارو، حشره ای که نوزاد کرمی شکل آن از آفات سیب و گوجه است، نوعی کرم که در گیاه پنبه تولید می شود و غنچه و گل آن را می خورد غنج زدن: سخت آرزومند بودن مثلاً دلم برای آن غنج می زند
گره، گره محکم، گرهی که به آسانی گشوده نشود، برای مثال ای آنکه عاشقی به غم اندر غمی شده / دامن بیا به دامن من غلج برفکن (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۳)
گره، گره محکم، گرهی که به آسانی گشوده نشود، برای مِثال ای آنکه عاشقی به غم اندر غمی شده / دامن بیا به دامن من غلج برفکن (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۳)
سرداب، نقب، راه زیرزمینی، زندان زیرزمینی، برای مثال در سمجی چون توانم آرمیدن / کز تنگی آن نمی توان خسبیدن (مسعودسعد - ۵۹۷)، آغل گوسفند در کوه یا زیر زمین، سنب
سرداب، نقب، راه زیرزمینی، زندان زیرزمینی، برای مِثال در سمجی چون توانم آرمیدن / کز تنگی آن نمی توان خسبیدن (مسعودسعد - ۵۹۷)، آغل گوسفند در کوه یا زیر زمین، سنب
سیاه دانه، گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، کرنج، سیاه تخمه، کبودان، بوغنج، سنیز، سیسارون، شونیز، سنز خوراکی که با آرد ارزن و گوشت یا روغن بپزند
سیاه دانِه، گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، کِرَنج، سیاه تُخمِه، کَبودان، بوغَنج، سُنیز، سیسارون، شونیز، سُنِز خوراکی که با آرد ارزن و گوشت یا روغن بپزند
سریشم که بر کمان چسبانند جهت کفتگی آن. (از منتهی الارب) (آنندراج). سریشمی که به کمان چسبانند جهت شکاف آن. غراء یجعل علی القوس من و هی بهاء. (اقرب الموارد). رجوع به المعرب جوالیقی حاشیۀ 2 ص 253 شود
سریشم که بر کمان چسبانند جهت کفتگی آن. (از منتهی الارب) (آنندراج). سریشمی که به کمان چسبانند جهت شکاف آن. غراء یجعل علی القوس من و هی بهاء. (اقرب الموارد). رجوع به المعرب جوالیقی حاشیۀ 2 ص 253 شود
خشمگین دو برادران از مرغان شکاری صمغ (مطلقا)، زاج زاگ. پرنده ایست شکاری از نوع عقاب و کوچکتر از آن و به رنگ او سرخی غلبه دارد. یا زمج مائی (آبی) پرنده ایست آبی سفید رنگ بقد کبوتر و جز ماهی چیزی نخورد نورس
خشمگین دو برادران از مرغان شکاری صمغ (مطلقا)، زاج زاگ. پرنده ایست شکاری از نوع عقاب و کوچکتر از آن و به رنگ او سرخی غلبه دارد. یا زمج مائی (آبی) پرنده ایست آبی سفید رنگ بقد کبوتر و جز ماهی چیزی نخورد نورس