جدول جو
جدول جو

معنی غلج

غلج
گره، گره محکم، گرهی که به آسانی گشوده نشود، برای مثال ای آنکه عاشقی به غم اندر غمی شده / دامن بیا به دامن من غلج برفکن (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۳)
تصویری از غلج
تصویر غلج
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غلج

غلج

غلج
جوان زیبا هموار و یکسان رفتن در ستور گره دو تا که به آسانی گشوده شود
فرهنگ لغت هوشیار

غلج

غلج
جوانی نیکو. (منتهی الارب) (آنندراج). الشباب الحسن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

غلج

غلج
گره دوتا باشد که آسان نگشایند. (فرهنگ اسدی). گره به علقه باشد. (حاشیۀ فرهنگ اسدی چ اقبال). گره غلچ. (حاشیۀ برهان قاطع) :
ای آنکه عاشقی به غم اندر غمی شده
دامن بیا به دامن من غلج برفکن.
معروفی (از فرهنگ اسدی) (فرهنگ اوبهی).
رشیدی شاهد فوق را برای غلچ آورده است. رجوع به غلچ شود، بندی بود چون شلواربند و غیره. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) ، حشره ای است دریایی دراز مانند رشته، و بعضی حشرۀ تسبیح گفته اند. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 178 ب).
، قفل و زنجیری که به لنگه های در وپنجره نصب کنند. (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 178 ب). غلچ. رجوع به غلچ شود
لغت نامه دهخدا

غلج

غلج
غلج فرس، هموار و یکسان رفتن اسب. (منتهی الارب) :غلج الفرس غلجاً، جری جریاً بلااختلاط فهو مغلج بالکسر. (از اقرب الموارد). در تداول مردم گناباد و خراسان یرغه رفتن را گویند، غلج حمار، تاختن و آب خوردن خر، و چشیدن او با نوک زبان: غلج الحمارغلجاً، عدا و شرب و تلمظ بلسانه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا