معنی غلوب - جستجوی لغت در جدول جو

غلوب

لغت نامه دهخدا

غلوب

تصویری از غلوب — تصویر غلوب

فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غلوا — تصویر غلوا

شدت، حدت، سرکشی، اول جوانی

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مغلوب — تصویر مغلوب

آنکه بر وی چیره شده باشند، شکست خورده، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های سه گاه و چهارگاه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از غیوب — تصویر غیوب

غیب ها، ناپیداها، ناپدیدها، پنهان ها، جمع واژۀ غیب

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از قلوب — تصویر قلوب

قلب ها، دل ها، میانها، وسط ها، جمع واژۀ قلب

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از غروب — تصویر غروب

زمان قرار گرفتن خورشید در افق، پایان روز، فرو رفتن و ناپدید شدن آفتاب یا ستاره، پایان یافتن چیزی یا امری مثلاً غروب جوانی، غروب دولت

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از غلول — تصویر غلول

خیانت، مکر
جمع واژۀ غل، طوق و بند های آهنی که به گردن یا دست و پای زندانیان می بستند

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از غضوب — تصویر غضوب

خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از غلوه — تصویر غلوه

تیر رس بنگرید به قلوه کلوه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از غضوب — تصویر غضوب

خشمگین، خشمناک، غضبناک، پر خشم

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از غلوق — تصویر غلوق

عوارضی که برای پذیرایی ماموران رسمی گرفته می شود

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از غلوا — تصویر غلوا

از حد گذشتن، گذشتن جوانی، اول جوانی و سرعت آن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از غیوب — تصویر غیوب

ناپدید شدن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از قلوب — تصویر قلوب

جمع قلب

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از کلوب — تصویر کلوب

باشگاه، انجمن، جشنگاه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از لغوب — تصویر لغوب

مانده شدن، رنجه شدن

فرهنگ لغت هوشیار

ناراستی در پروه (غنیمت)، نمک ناشناسی، روان شدن آب میان درختان، زاو لانه نهادن بند نهادن زود گوار، نمک نشناس، جمع غل، زاو لانه ها بند و زنجیر ها

فرهنگ لغت هوشیار

چیرگی جستن چیره دست بسیار چیره دست سخت چیره. چیره دست، مبالغه غالب، سخت چیره

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از غبوب — تصویر غبوب

جمع غب، آبراهه ها خیزاب ها دره ها

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از غروب — تصویر غروب

فرو رفتن و جز آن، فرو رفتن ماه و آفتاب

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از طلوب — تصویر طلوب

بسیار خواهنده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سلوب — تصویر سلوب

بچه انداخته، بچه مرده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از خلوب — تصویر خلوب

فریبا زن، دروغگو و فریبنده

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مغلوب — تصویر مغلوب

آنکه بر وی چیره باشند و غلبه کرده و مطیع گشته

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از مغلوب — تصویر مغلوب

((مَ))

شکست خورده، غلبه شده

فرهنگ فارسی معین

تصویری از غلول — تصویر غلول

((غُ))

جمع غّل

فرهنگ فارسی معین

تصویری از غلوق — تصویر غلوق

((غُ))

عوارضی که برای پذیرایی مأموران رسمی گرفته می شود

فرهنگ فارسی معین

تصویری از غلاب — تصویر غلاب

((غَ لّ))

بسیار چیره دست

فرهنگ فارسی معین

تصویری از غروب — تصویر غروب

((غُ))

فرو رفتن و ناپدید شدن آفتاب یا هر ستاره دیگر، هنگام غروب آفتاب

فرهنگ فارسی معین

تصویری از غضوب — تصویر غضوب

((غَ))

خشمگین

فرهنگ فارسی معین

تصویری از غیوب — تصویر غیوب

((غَ))

غایب شدن، ناپدید شدن

فرهنگ فارسی معین

تصویری از غروب — تصویر غروب

ایوار، فروشد، شامگاه

فرهنگ واژه فارسی سره

بازنده، بی اعتبار، بی مقدار، ذلیل، زبون، تارومار، شکست خورده، مقهور، منکوب، منهزم، تسلیم، مجاب
متضاد: فاتح

فرهنگ واژه مترادف متضاد

مغموم، غرق

دیکشنری اردو به فارسی