غلیظ شدن، در علم شیمی مقدار جزئی از اجزای سازندۀ یک جسم جامد حل شده در محلول و یا سهم گاز در یک مخلوط گازی، درشت شدن، ستبر شدن، درشتی، ستبری، درشت خویی، کینه و دشمنی
غلیظ شدن، در علم شیمی مقدار جزئی از اجزای سازندۀ یک جسم جامد حل شده در محلول و یا سهم گاز در یک مخلوط گازی، درشت شدن، ستبر شدن، درشتی، ستبری، درشت خویی، کینه و دشمنی
هر آنچه درشت و ستبر می کند. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح طب) ضد ملطف و آن دارویی است که قرار می دهد قوام رطوبت را غلیظتر از معتدل یا غلیظتر از آنچه بوده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). ضد ملطف و آن دوایی است که از شأن او این است که قوام رطوبت را غلیظتر و ستبرتر می کند چه به وسیلۀ گرم کردن آن و چه به وسیلۀ فسرانیدن آن و چه به وسیلۀ آمیختن آن. (از کتاب دوم قانون ابن سینا ص 149)
هر آنچه درشت و ستبر می کند. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح طب) ضد ملطف و آن دارویی است که قرار می دهد قوام رطوبت را غلیظتر از معتدل یا غلیظتر از آنچه بوده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). ضد ملطف و آن دوایی است که از شأن او این است که قوام رطوبت را غلیظتر و ستبرتر می کند چه به وسیلۀ گرم کردن آن و چه به وسیلۀ فسرانیدن آن و چه به وسیلۀ آمیختن آن. (از کتاب دوم قانون ابن سینا ص 149)
شدید و گران. (ناظم الاطباء). سخت. گران: یمین مغلظ، سوگند گران. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : من وکیل در محتشمی ام و اجری و مشاهره و صلت گران دارم و بر آن سوگند مغلظ داده اند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 317). به ایمان مغلظ سوگندیاد کرد که تای موی تو بلکه تاری از جامۀ تو به همه خراج عراق نفروشم. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 97). و ترجمه تاریخ یمینی که اگر به یمین مغلظ مترجم آن را صاحب یسار مایۀ سخنوری گویند حنثی لازم نشود. (مرزبان نامه چ 1317 ص 4). و رجوع به مغلظه شود. - به مغلظ سوگند خوردن، به شدت سوگند خوردن. سوگند شدید و گران خوردن. قسم مؤکد یاد کردن: به مغلظ سوگند خورم که هرچه من در خشم فرمان دهم تا سه روز آن را امضاء نکنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 101). ، درشت. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
شدید و گران. (ناظم الاطباء). سخت. گران: یمین مغلظ، سوگند گران. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : من وکیل در محتشمی ام و اجری و مشاهره و صلت گران دارم و بر آن سوگند مغلظ داده اند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 317). به ایمان مغلظ سوگندیاد کرد که تای موی تو بلکه تاری از جامۀ تو به همه خراج عراق نفروشم. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 97). و ترجمه تاریخ یمینی که اگر به یمین مغلظ مترجم آن را صاحب یسار مایۀ سخنوری گویند حنثی لازم نشود. (مرزبان نامه چ 1317 ص 4). و رجوع به مغلظه شود. - به مغلظ سوگند خوردن، به شدت سوگند خوردن. سوگند شدید و گران خوردن. قسم مؤکد یاد کردن: به مغلظ سوگند خورم که هرچه من در خشم فرمان دهم تا سه روز آن را امضاء نکنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 101). ، درشت. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
سخت استوار مایه دار زفت شخ دفزک کننده ستبر کننده سفت کننده زفتگر شدید (سوگند و مانند آن) سخت: (و ترجمه یمینی که اگر بیمین مغلظ مترجم آنرا صاحب یسار (بسیار) مایه سخن وری گویند حنثی لازم نشود) (مرزبان نامه. تهران. 1317 ص 4) درشت و ستبر کننده
سخت استوار مایه دار زفت شخ دفزک کننده ستبر کننده سفت کننده زفتگر شدید (سوگند و مانند آن) سخت: (و ترجمه یمینی که اگر بیمین مغلظ مترجم آنرا صاحب یسار (بسیار) مایه سخن وری گویند حنثی لازم نشود) (مرزبان نامه. تهران. 1317 ص 4) درشت و ستبر کننده