جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غلی

غلی

غلی
نرخ گران. منه: بعته بالغلی، ای بالغلاء. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). غالی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

غلی

غلی
جوشیدن. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی) (تاج المصادر بیهقی). غلیان: غلی قدر، جوشیدن دیگ. (از منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). غلت القدر غلیاً و غلیاناً، جاشت و ثارت بقوه الحراره، و لایقال غلیت. (اقرب الموارد). قال اﷲ تعالی: کالمهل یغلی فی البطون کغلی الحمیم. (قرآن 45/44 و 46)
لغت نامه دهخدا

بغلی

بغلی
منسوب به راس البغل یهودی. یا در هم بغلی. در هم ایرانی منسوب به راس البغل. -1 هر چیز که بتوان در زیر بغل جای داد از: دفتر و کتاب و غیره، هر چیز خرد و کوچک، بطری کوچک (مشروب)، بیماریی است شتران را که ران را بشکم مالند، شیشه کوچک پهن که در آن آب لیمو و جز آن کنند، نوعی از جرس، زنگ کر و کم صدا، مقدار غله ای که در زیر یک بغل جا میگیرد و بعنوان قسمتی از حق نجاری و حق آهنگری به نجار و آهنگر ده و قریه میرسد. در سال 8 -1327 ه ش. (1949 م) این مقدار به خرمن 5 من تبریز گندم و 5 من تبریز جو مصالحه شد، فندی در کشتی گیری یکی از فنون کشتی -10 (اصطلاح هندوستان) قرآن کوچکی که بسفر در بغل دارند
فرهنگ لغت هوشیار

دلی

دلی
جمع دلو، سبوها دهوها مغولی گنج (خزانه)، سازمان، دریا راه روشن
دلی
فرهنگ لغت هوشیار