شدید و گران. (ناظم الاطباء). سخت. گران: یمین مغلظ، سوگند گران. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : من وکیل در محتشمی ام و اجری و مشاهره و صلت گران دارم و بر آن سوگند مغلظ داده اند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 317). به ایمان مغلظ سوگندیاد کرد که تای موی تو بلکه تاری از جامۀ تو به همه خراج عراق نفروشم. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 97). و ترجمه تاریخ یمینی که اگر به یمین مغلظ مترجم آن را صاحب یسار مایۀ سخنوری گویند حنثی لازم نشود. (مرزبان نامه چ 1317 ص 4). و رجوع به مغلظه شود. - به مغلظ سوگند خوردن، به شدت سوگند خوردن. سوگند شدید و گران خوردن. قسم مؤکد یاد کردن: به مغلظ سوگند خورم که هرچه من در خشم فرمان دهم تا سه روز آن را امضاء نکنند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 101). ، درشت. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)