جدول جو
جدول جو

معنی غلاه - جستجوی لغت در جدول جو

غلاه
(غُ)
جمع واژۀ غالی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غالی شود: و بیان این مسئله... که رد است بر ملاحده و بواطنه و دهریه و غلاه و غیر ایشان... خواجه... رشید رازی... در کتاب فصول بیان کرده است. (کتاب النقض ص 472)
لغت نامه دهخدا
غلاه
(غُ)
فرقه ای از شیعه هستند. (اقرب الموارد). غلاه یا غالیه فرقه هایی هستند که مذهب غلو داشته باشند. در قرآن کریم ازغلو نهی شده است چنانکه در سورۀ نساء آیۀ 171 آمده: ’یا اهل الکتاب لاتغلوا فی دینکم و لاتقولوا علی الله الا الحق’ یعنی ای پیروان تورات و انجیل در دین خود غلو مکنید و از حد مگذرید، و درباره خدا جز گفتار راست و حق مگویید، و در حدیث آمده ’صنفان من امتی لانصیب لهما فی الاسلام: الغلاه و القدریه’ (رجوع به بحار الانوار ج 4 باب اول ص 4 شود). و علی (ع) فرموده است: ’یهلک فی رجلان: محب غال و مبغض قال’ یعنی دو گروه درباره من به راه خطا میروند و هلاک میشوند: دوستداری که در دوستی غلو کند و دشمنی که در بغض و کینه افراط کند. شیخ مفید (متوفی به سال 413 هجری قمری) در تصحیح الاعتقاد (ص 63) در تعریف غلاه گوید: غلاه که از متظاهرین به اسلام اند کسانی هستند که علی امیرالمؤمنین و ائمۀ دین، یعنی ذراری آن حضرت را به خدایی و پیغمبری نسبت داده اند، و آنان را از جهت فضل در دین و دنیا به پایه ای ستوده اند که از حد گذشته است و طریق افراط پیموده اند. این گروه در شمار گمراهان و کافرانند، و علی (ع) فرمان کشتن آنان را صادر فرمود و ائمۀ اطهارنیز در حق آنان به کفر و خروج از اسلام حکم کردند.
ریشه عقاید غلاه. عربستان و جزیره، یعنی بلاد میان دجله و فرات و شامات پیش از ظهور اسلام مرکز طوایف مختلف عرب و غیر عرب و محل بروز و تصادم عقاید و ادیان گوناگون از بت پرستی و یهودیت و مسیحیت و آیین های ایرانیان از زردشتی ومانوی و مزدکی و دیگر ادیان رایج آن زمان بود. در چنین محیطی ناچار باید ظهور مذاهب مختلف دیگر را انتظار داشت. پس اگر ملل و نحل نویسانی مانند ابومحمد نوبختی و شهرستانی بگویند که عقاید و آراء غلاه اسلام از ریشه خرم دینی و مزدکی و دهری است و شبهات و اهواء آنان از مذاهب حلولیه و تناسخیه و مخصوصاً یهود و نصاری مأخوذ است (ملل و نحل شهرستانی ص 81) نباید گفتۀ آنان را تکذیب کرد، زیرا نشانه های این تأثیر به طور روشن و آشکار در آراء و عقاید این فرقه ها دیده میشود. مثلاً به قول شهرستانی همچنانکه یهود خالق را به خلق و نصاری خلق را به خالق تشبیه کرده اند غلاه نیز در آراء و عقاید از این دو نوع رأی و عقیده بی نصیب نمانده اند، لیکن باید توجه داشت که بعضی از فرق غلاه خاصه فرقه هایی که گردانندگان و زعمای آنها ایرانی بوده اند یا فرقه هایی که در ایران ظهور کرده یا نمو و توسعه یافته اند مقصود پنهانی دیگری نیز داشته اند، و آن احیای آیین ایران قدیم و شاید تضعیف اسلام بوسیلۀ ایجاد اختلاف و تشتت آراء بوده است. اما در عین حال باید بدین نکته متوجه بود که وجود شباهت در عقاید و آراء مادام که با قراین دیگری توأم نباشد به تنهایی نمیتواند دلیل اخذ و اقتباس باشد، و متأسفانه بعضی از محققان مسیحی یا منتسبین به این دین خواسته اند عقاید غلاه، خاصه علی اللهیان را از اصل مسیحی جلوه دهند، چنانکه میرزا کرم نامی که احتمالاً به آیین مسیحیت درآمده است، در کتاب خود که به زبان انگلیسی است و در مجموعۀ ’دنیای اسلام’ به نام علی اللهیان است در صفحات 73-78 از وجود بعضی شباهتها استفاده میکند و مذهب فرقۀ علی اللهی را متأثر از مسیحیت میداند. موارد مشابهت در مورد سه روز روزه و سرودهای مذهبی و تعدد زوجات و جز آنهاست، ولی به نظر بعضی از محققان این قول درست نیست.
فرق غلاه. غالیان درباره علی بن ابی طالب و سایر ائمه و اشخاص دیگر و کسانی که درباره خود غلو کرده اند مشتمل بر اصناف و فرق بسیاری هستند که در اینجا به ترتیب حروف تهجی مشهوران آنها راذکر میکنیم: آل مشعشع، اباحیه، احمدیه، اخیه، ازدریه، اسحاقیه، اسحاقیۀ حارثیه، اسماعیلیه، امریه، اهل حق، بابکیه (= اباحیه) ، باطنیه (= اسماعیلیه) ، بدعیه، برکوکیه، بزیغیه، بشیریه، بکتاشیه، بومسیلمیه، بلالیه، بیانیه، تعلیمیه (= اسماعیلیه و باطنیه) ، تمیمیه، تناسخیه، جناحیه، جواربیه، حابطیه (یا حائطیه) ، حارثیه (= اسحاقیه) حدثیه، حربیه، حروفیه، حلاجیه، حلمانیه، حلولیه، حماریه، خابطیه (یا حابطیه) ، خرمیه (= اباحیه) ، خطابیه، خطابیۀ مطلقه، خلالیه، ذمامیه، ذمیه، راوندیه، رجعیه، رزامیه، زراریه (= تمیمیه) ، سبائیه، سبعیه (= اسماعیله و باطنیه و تعلیمیه) ، سپیدجامگان، سرخ جامگان، سلمانیه، سمنیه، شریعیه، شریکیه، شلمغانیه، عزاقریه (= شلمغانیه) ، علویه، علیائیه (یا علیاویه) ، علی اللهیان، عمیریه، عینیه، غمامیه، قادیانیه، قرامطه (= اسماعیلیه و باطنیه و تعلیمیه و سبعیه) کاکائیه (= اخیه) ، کاملیه، کربیه، کسفیه، کیسانیه، مازیاریه (= اباحیه) ، مانویه، مبارکیه، مبیضه (=سپیدجامگان) ، متنبئین، محمدیه (از علیائیه) ، محمدیه (از مغیریه) ، محمره (= سرخ جامگان) ، مختاریه، مخطئه، مخمسه، مزدکیه، مسیلمیه، مشبهه، مشعشعیه (= آل مشعشع) ، معمریه، مغیریه، مفضلیه، مفوضه، مقنعیه (= سپیدجامگان و مبیضه) ، ملاحده (= اسماعیلیه و باطنیه و تعلیمیه و سبعیه و قرامطه) ، منصوریه (=کسفیه) ، موسویه، میمونیه، میمیه، ناووسیه، نصیریه، نمیریه، هاشمیه، هشامیه، یزیدیه و یعقوبیه. (از رسالۀ دکتری دکتر گلشن بنام ’غلو و غلاه’ به اختصار). برای دانستن شرح هریک از این فرق و برای تفصیل بیشتر رجوع به مدخل غالیه و هریک از نامهای مذکور و رجوع به تاریخ کرد ص 124 و 131 و خاندان نوبختی صص 249- 267 شود
لغت نامه دهخدا
غلاه
جمع غله درآمدها از حبوب و نقود و جز آن، دسته ای از گیاهان تیره گندمیان که دانه های برخی از آنها را آرد کنند و بمصرف رسانند مانند گندم و برخی را آرد نکرده مصرف کنند مانند برنج ذرت و برخی هم بیشتر به مصرف خوراک دام ها و طیور می رسد مانند جو و چاودار و ارزن، دانه گیاهان دسته غلات بالاخص به نام غلات خوانده می شود مانند گندم و ارزن و ذرت و جو و برنج و چاودار و جو و ترشک و غیره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غلام
تصویر غلام
(پسرانه)
ارادتمند، فرمانبردار، به صورت پیشوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانندغلامحسین، غلامرضا، غلامعلی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غلات
تصویر غلات
کسانی که در عقاید مذهبی غلو کرده و از حد درگذشته باشند، فرقه ای از شیعه که به علی بن ابی طالب نسبت الوهیت می دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلاه
تصویر کلاه
پوششی برای سر از جنس پارچه، پوست یا نمد، پوشش سر
کلاه سه ترک: نوعی کلاه درویشی
کلاه چهارترک: نوعی کلاه درویشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلام
تصویر غلام
برده، خواه جوان باشد، خواه پیر، بنده، اجیر، مطیع، ارادت مند،
پسر، پسر خردسال، پسری که موی پشت لبش سبزشده باشد
غلام پست: کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، مامور پست، چاپار، پیک
غلام حلقه به گوش: بنده ای که حلقه در گوش او کرده باشند، بندۀ حلقه به گوش. در قدیم که برده فروشی رسم بود اغلب حلقه ای در لالۀ گوش آن ها می کردند، برای مثال (فدای جان تو گر جان من طمع داری / غلام حلقه به گوش آن کند که فرمایند (سعدی۲ - ۴۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلاله
تصویر غلاله
پیراهن نازک، پیراهن و هر لباسی که زیر لباس دیگر پوشیده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلبه
تصویر غلبه
چیره شدن، چیرگی یافتن، چیرگی، پیروزی،
کنایه از ازدحام جمعیت، کنایه از فریاد
غلبه داشتن: چیره و پیروز بودن، کنایه از بیشتر بودن
غلبه کردن: چیره و پیروز شدن، کنایه از فریاد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلات
تصویر غلات
غله ها، دانۀ حاصل از زراعت گیاهان تیرۀ گندمیان، آذوقه ها، جمع واژۀ غله
غلات اربعه: در فقه گندم، جو، خرما و کشمش که زکات به آن ها تعلق می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلاظ
تصویر غلاظ
غلیظ ها، شدیدها، پررنگها، فشرده ها، جمع واژۀ غلیظ
غلاظ شداد: کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن سوگندهای غلاظ شداد. برگرفته از قرآن کریم (تحریم - ۶)
غلاظ و شداد: کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن، غلاظ شداد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلبه
تصویر غلبه
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، عکّه، کسک، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عکعک، عقعق، کلاژه، غلپه، کلاژاره، قلازاده، برای مثال زاغ سیه بودم یک چند نون / باز چو غلبه شدستم دو رنگ (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلپه
تصویر غلپه
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، عکّه، کسک، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عکعک، عقعق، کلاژه، غلبه، کلاژاره، قلازاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلته
تصویر غلته
غلتک، استوانه ای سنگین وزن از جنس سنگ یا فولاد که برای هموار کردن خاک، آسفالت یا کاهگل به کار می رود، غلتبان، خودرویی با چرخ های استوانه ای شکل وسنگین که برای تسطیح و هموار ساختن آسفالت تازۀ جاده، خیابان و امثال آن استفاده می شود، استوانه ای از جنس فولاد یا چدن که برای نورد کردن به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلمه
تصویر غلمه
شدت میل به جماع، تیز شهوت شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
تیر پرتاب. (مهذب الاسماء). تیر سبک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تیری که آن را بلند و به فاصله دور توان انداخت. ج، مغالی. (از اقرب الموارد) ، ناقه مغلاه، شتر مادۀ شتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). ناقه مغلاهالوهق، ماده شتری که چون با شتران دیگر همراه شود شتابی کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غلامه
تصویر غلامه
مونث غلام کنیزک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلال
تصویر غلال
جمع غلیل، سوزش های تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
نیام تلوسه پوسته پوشش چیزی مثل جلد کتاب شمشیر و جز آنها نیام. یا غلاف دل. پرده ای که بروی دل است و گرداگرد آن را فرا گرفته تاموره شغاف. یا غلاف دیگ. آنچه دیگ را به هنگام سفر در آن نهند. یا غلاف ماه. به گمان عامه چیزیست که قمر به هنگام خسوف درون آن شود ساهور. یا غلات و تری عضلات. بافت پوششی حول عضلات مختلف. یا از غلات بر آمدن (بیرون آمدن) بی حجاب شدن، بی تکلف شدن، یا در غلاف کردن، غلاف کردن، یا غداره (شمشیر) را نزد کسی (به) غلات کردن، کوچکی کردن نسبت به او، قاعده بعضی از برگها که پهن تر از دیگر نقاط برگ است و قسمتی از ساقه نبات یا تمام محیط آن را احاطه می کند. رشد غلاف در نباتات مختلف متفاوت است نیام. پوشش، آنچه بدان چیزی را بپوشانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلاظه
تصویر غلاظه
غلظله بنگرید به غلظه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غلیظ، دژواخان دفزک ها ستبر درشت جمع غلیظ. یا غلاظ شداد. سخت و درشت. یا فرشتگان (ملایکه) غلاظ شداد. فرشتگان سخت و درشتخو و سنگدل ستبر جگران سخت خشمان. یا ماموران (مامورین) غلاظ شداد. ماموران سخت و درشتخو و قسی. یا معا غلاظ. روده فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلاط
تصویر غلاط
لغزاندن به لغزش انداختن میتاندن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غالی، گزافندگان، جمع غله، چاش ها جورتاکان شاماخ جمع غله درآمدها از حبوب و نقود و جز آن، دسته ای از گیاهان تیره گندمیان که دانه های برخی از آنها را آرد کنند و بمصرف رسانند مانند گندم و برخی را آرد نکرده مصرف کنند مانند برنج ذرت و برخی هم بیشتر به مصرف خوراک دام ها و طیور می رسد مانند جو و چاودار و ارزن، دانه گیاهان دسته غلات بالاخص به نام غلات خوانده می شود مانند گندم و ارزن و ذرت و جو و برنج و چاودار و جو و ترشک و غیره، جمع غالی، از حد در گذشتگان، کسانی که در عقاید مذهبی غلو کنند و از حد در گذرند: علی اللهیه از غلاتند. ما حصل زمین، مانند جو، گندم، برنج و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
بالشچه ای که زنان برسرین بندند تا کلان نماید شاماکچه که زیر جامه و زره پوشند. زلف. دسته مو، زلف
فرهنگ لغت هوشیار
برنا، میانه سال از واژگان دو پهلو، ویپتک مکیاز پسری که به وی مهر ورزند، بلون برده پسر (از هنگام ولادت تا هنگام جوانی)، کودک شهوت پدید آمده، پسری که با وی عشق بازند امرد، شاگرد تلمیذ تربیت یافته، نوکر بنده عبد مقابل کنیز جاریه، جمع غلامان. یا غلام پست. مامور پست که نامه ها و بسته های پستی را توزیع کند. یا غلام پیشخدمت. پیشخدمت نابالغ از شاهزادگان یا رجال درباری خدمت شاه می کرد از قبیل قلیان بردن و آفتابه و گلدان گذاشتن، یا غلام ترک. غلامی که از نژاد ترکان باشد، یا غلام خاصه. هر فرداز گروهی از غلامان که در پشت سر پادشاهان می ایستادند. یا خانه زاد. خانه زاد، غلام یا خدمتکاری که مخصوصا جهت خدمت شاه در دربار تربیت می یافت. یا خانه خواجه سرا. غلامی زیبا رو که خصی شده ودر خدمت شاه بود در فارسی بمعنای برده و بنده می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلبه
تصویر غلبه
فیروزی، چیره شدن و زبر دستی
فرهنگ لغت هوشیار
چیره شدن کسی بر کسی پیروز گشتن، چیرگی پیروزی، استیلا تسلط، کثرت فراوانی بسیاری، کثرت استعمال شیوع، گروه بسیار جمعیت ازدحام، بانگ فریاد. یا غلبه دم، جمع شدن خون در وریدها و شریان های یک عضو هجوم خون در یک عضو احتقان. یا غلبه روییدن، پر پشت روییدن، یا غلبه خون (دم) فشار خون اشتداد دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاله
تصویر غاله
پسوند تصغیر: بزغاله جزغاله داسغاله درغاله
فرهنگ لغت هوشیار
صلات درفارسی: نماز، نیایش، کنشت، جمع صله، نورهان ها پا رنج ها نماز. توضیح یکی از فروع دین اسلام که اعظم عبادات محسوب می شد و آن را عمود دین گفته اند، دعای بنده به سوی خداوند، رحمت و بخشایش حق تعالی، جمع صلوات. دعا، رحمت، استغفار و گفته اند صلاه از خداوند رحمت است و از ملائکه آمرزش خواستن و از مومنین دعا و از سایر موجودات تسبیح بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلاه
تصویر دلاه
دهوه کوچک دهوک دولک
فرهنگ لغت هوشیار
چیرگی جستن چیره دست بسیار چیره دست سخت چیره. چیره دست، مبالغه غالب، سخت چیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلات
تصویر غلات
جو و گندم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غلاف
تصویر غلاف
روکش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غلام
تصویر غلام
برده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غلبه
تصویر غلبه
چیرگی
فرهنگ واژه فارسی سره