غلمه غلمه تیز ورنی، جمع غلام، بردگان برنایان تیز ورن زن تیز شهوت شدن (زن و مرد)، تیزی شهوت و جماع فرهنگ لغت هوشیار
غلمه غلمه جَمعِ واژۀ غُلام. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (غیاث اللغات). رجوع به غلام شود لغت نامه دهخدا
غلمه غلمه شهری در الجزائر است که آیین مسیحیت درقرون نخستین بدانجا رونق گرفت. (از اعلام المنجد) لغت نامه دهخدا
دلمه دلمه رنگ پیل پیلی (فیلی) پارسی است شیری که پنیر مایه بر آن زنند تادژواخی (غلظت) پارسی است خوراکی که در برگ کلم برگ رز یا بادنجان نهند و پزند، کیسه زر یا سیمی که در جشن زناشویی داماد به مهمانان ارمغان کند شیریست که بعد از مایه زدن بسته شود پنیر تر دلمه فرهنگ لغت هوشیار