چیره شدن کسی بر کسی پیروز گشتن، چیرگی پیروزی، استیلا تسلط، کثرت فراوانی بسیاری، کثرت استعمال شیوع، گروه بسیار جمعیت ازدحام، بانگ فریاد. یا غلبه دم، جمع شدن خون در وریدها و شریان های یک عضو هجوم خون در یک عضو احتقان. یا غلبه روییدن، پر پشت روییدن، یا غلبه خون (دم) فشار خون اشتداد دم
به تازی عقعق باشد، و او مرغی است چون کلاغ اما کوچکتر، دم دراز دارد، و رنگ او سیاه و سفید است، و او را کلاژه و کجله نیز گویند، و حالا به عکه شهرت دارد. (فرهنگ اوبهی). غُلبَه. (فرهنگ اسدی) (برهان قاطع). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ورق 191 الف و رجوع به غُلبَه شود
غلتک، استوانه ای سنگین وزن از جنس سنگ یا فولاد که برای هموار کردن خاک، آسفالت یا کاهگل به کار می رود، غلتبان، خودرویی با چرخ های استوانه ای شکل وسنگین که برای تسطیح و هموار ساختن آسفالت تازۀ جاده، خیابان و امثال آن استفاده می شود، استوانه ای از جنس فولاد یا چدن که برای نورد کردن به کار می رود
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شُک، عَکِّه، کَسَک، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عَکعَک، عَقعَق، کَلاژه، غُلپَه، کَلاژاره، قَلازاده، برای مِثال زاغ سیه بودم یک چند نون / باز چو غلبه شدستم دو رنگ (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۶)
چیره شدن، چیرگی یافتن، چیرگی، پیروزی، کنایه از ازدحام جمعیت، کنایه از فریاد غلبه داشتن: چیره و پیروز بودن، کنایه از بیشتر بودن غلبه کردن: چیره و پیروز شدن، کنایه از فریاد کردن
جمع غله درآمدها از حبوب و نقود و جز آن، دسته ای از گیاهان تیره گندمیان که دانه های برخی از آنها را آرد کنند و بمصرف رسانند مانند گندم و برخی را آرد نکرده مصرف کنند مانند برنج ذرت و برخی هم بیشتر به مصرف خوراک دام ها و طیور می رسد مانند جو و چاودار و ارزن، دانه گیاهان دسته غلات بالاخص به نام غلات خوانده می شود مانند گندم و ارزن و ذرت و جو و برنج و چاودار و جو و ترشک و غیره