درماندن در گلوی کسی طعام و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). طعام در گلو ماندن. (ترجمان علامۀ جرجانی) (دهار). طعام در گلو گرفتن. (مصادر زوزنی). در گلو ماندن چیزی از طعام و بازداشتن از تنفس، غصص به غیظ، گلوگیر شدن از خشم، و این معنی بنابر تشبیه است. (از اقرب الموارد) ، تنگ شدن جایگاه مردم. (مصادر زوزنی) : غصص منزل به گروهی، پرشدن آن با ایشان و تنگ شدن بر ایشان، غصص چیزی، بریدن آن. (از اقرب الموارد)
درماندن در گلوی کسی طعام و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). طعام در گلو ماندن. (ترجمان علامۀ جرجانی) (دهار). طعام در گلو گرفتن. (مصادر زوزنی). در گلو ماندن چیزی از طعام و بازداشتن از تنفس، غصص به غیظ، گلوگیر شدن از خشم، و این معنی بنابر تشبیه است. (از اقرب الموارد) ، تنگ شدن جایگاه مردم. (مصادر زوزنی) : غصص منزل به گروهی، پرشدن آن با ایشان و تنگ شدن بر ایشان، غصص چیزی، بریدن آن. (از اقرب الموارد)
حزن، اندوه، آنچه در گلوگیر گیر کند غصه خوردن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن غصه داشتن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن، غصه خوردن غصه دادن: کسی را اندوهگین ساختن
حزن، اندوه، آنچه در گلوگیر گیر کند غُصه خوردن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن غُصه داشتن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن، غصه خوردن غُصه دادن: کسی را اندوهگین ساختن
جمع واژۀ حصه. (منتهی الارب) (آنندراج). قسمتها. بهره ها: بشر قم را مساحت کرد و به سه هزارهزار درم و کسری رفع آن بنوشت پس از آنکه حصصی معافه ومسلّمه که در دستهای مردم بود که آنرا مساحت نمیکردند وضع کرد و معاف و مسلم داشت. (تاریخ قم ص 105). درذکر ضیاع و حصص سلطان بقم و آوه. (تاریخ قم ص 18)
جَمعِ واژۀ حصه. (منتهی الارب) (آنندراج). قسمتها. بهره ها: بشر قم را مساحت کرد و به سه هزارهزار درم و کسری رفع آن بنوشت پس از آنکه حصصی معافه ومسلّمه که در دستهای مردم بود که آنرا مساحت نمیکردند وضع کرد و معاف و مسلم داشت. (تاریخ قم ص 105). درذکر ضیاع و حصص سلطان بقم و آوه. (تاریخ قم ص 18)