جدول جو
جدول جو

معنی غصص - جستجوی لغت در جدول جو

غصص
(غُ صَصْ)
جمع واژۀ غصّه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (غیاث اللغات). رجوع به غصه شود: الدهر فرص و الا فغصص. (سندبادنامه ص 88 و 155)
لغت نامه دهخدا
غصص
(دَ مَ سَ)
درماندن در گلوی کسی طعام و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). طعام در گلو ماندن. (ترجمان علامۀ جرجانی) (دهار). طعام در گلو گرفتن. (مصادر زوزنی). در گلو ماندن چیزی از طعام و بازداشتن از تنفس، غصص به غیظ، گلوگیر شدن از خشم، و این معنی بنابر تشبیه است. (از اقرب الموارد) ، تنگ شدن جایگاه مردم. (مصادر زوزنی) : غصص منزل به گروهی، پرشدن آن با ایشان و تنگ شدن بر ایشان، غصص چیزی، بریدن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غصص
جمع غصه، انداک ها اندوه ها گلوگیری با خوراک
تصویری از غصص
تصویر غصص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غصه
تصویر غصه
حزن، اندوه، آنچه در گلوگیر گیر کند
غصه خوردن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن
غصه داشتن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن، غصه خوردن
غصه دادن: کسی را اندوهگین ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غصب
تصویر غصب
چیزی را به ستم از کسی گرفتن، مال کسی را به زور و ستم و خلاف میل و رضای او تصرف کردن، آنچه به ستم و قهر گرفته شود، مغصوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوص
تصویر غوص
شنا کردن و فرو رفتن در آب، زیر آب رفتن، به دریا فرو شدن برای بیرون آوردن چیزی
غوص کردن: در آب فرو رفتن، کنایه از در امری تامل کردن، غور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حصص
تصویر حصص
حصه ها، نصیب ها، بهره ها، بخش ها، جمع واژۀ حصه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصص
تصویر قصص
قصه، بیست و هشتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۸ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاص
تصویر غاص
کسی که لقمه در گلویش گیر کند و نتواند نفس بکشد، پر، انبوه، مکان پر از مردم، مرد مفلس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غصن
تصویر غصن
شاخۀ درخت، شاخه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ عَتْ تُ)
درویش شدن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ صَ)
موی رفتگی از سر. کم مو شدن سر. (منتهی الارب) (آنندراج) ، دویدن. (غیاث از لطایف)
لغت نامه دهخدا
(حِ صَ)
جمع واژۀ حصه. (منتهی الارب) (آنندراج). قسمتها. بهره ها: بشر قم را مساحت کرد و به سه هزارهزار درم و کسری رفع آن بنوشت پس از آنکه حصصی معافه ومسلّمه که در دستهای مردم بود که آنرا مساحت نمیکردند وضع کرد و معاف و مسلم داشت. (تاریخ قم ص 105). درذکر ضیاع و حصص سلطان بقم و آوه. (تاریخ قم ص 18)
لغت نامه دهخدا
(اُ صُ)
جمع واژۀ اصوص. (منتهی الارب) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء). رجوع به اصوص شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قصص
تصویر قصص
جمع قصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوص
تصویر غوص
شنا کردن و فرو رفتن در آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمص
تصویر غمص
شکر نکردن نعمت را، خرد و خوار شمردن، عیب گرفتن بر کسی سخن را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلص
تصویر غلص
بریدن گلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غصب
تصویر غصب
بستم گرفتن، گرفتن چیزی به ستم و زور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصص
تصویر حصص
جمع حصه، بون ها موی رفتگی از سر، جمع حصه بهره ها برخه ها پاره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصص
تصویر عصص
دمغازه دنب غازه دنبالچه بیخ دم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاص
تصویر غاص
گلو گرفته، پر انباشته ممتلی پر انباشته: مجلس غاص باهلش بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنص
تصویر غنص
تنگی تنگی سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غصه
تصویر غصه
اندوه گلوگیر، حزن، غم و اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
ستاک نو شاخه شاخه بری، گرفتن چیزی را، نیاز بندی باز داشتن کسی را از بر آوردن نیازش، پر دانگی خوشه شاخه درخت شاخ، جمع اغصان غصون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاص
تصویر غاص
((صّ))
انباشته، پر، گروه بسیاری از مردم که یک جا گرد هم آیند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غصه
تصویر غصه
((غُ صِّ))
آن چه در گلو گیر کند و فرو نرود، اندوه گلوگیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غصن
تصویر غصن
((غُ))
شاخه درخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حصص
تصویر حصص
((حِ صَ))
جمع حصه، بهره ها، برخه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوص
تصویر غوص
((غُ))
فرو رفتن در آب، داخل شدن در چیزی، تأمل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قصص
تصویر قصص
((قِ صَ))
جمع قصه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حصص
تصویر حصص
((حَ صَ))
موی رفتگی از سر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غصب
تصویر غصب
((غَ صْ))
چیزی را به زور گرفتن، هر آن چه که به زور گرفته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غصه
تصویر غصه
غم، اندوه
فرهنگ واژه فارسی سره
عصبانیّت، خشم، خشمگین، عصبانی، خشمگینی، اخم، هیاهو
دیکشنری اردو به فارسی