معنی قصص - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با قصص
قصص
- قصص
- جَمعِ واژۀ قِصّه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قصه شود
لغت نامه دهخدا
قصص
- قصص
- جَمعِ واژۀ قُصّه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قُصّه شود
لغت نامه دهخدا
قصص
- قصص
- سینه یا سر آن یا میانۀ آن یا استخوان آن، قصه، پشم بریدۀ گوسفند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قَص ّ شود، قصص الهُزال، دنوالموت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا