جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غصن

غصن

غصن
ستاک نو شاخه شاخه بری، گرفتن چیزی را، نیاز بندی باز داشتن کسی را از بر آوردن نیازش، پر دانگی خوشه شاخه درخت شاخ، جمع اغصان غصون
فرهنگ لغت هوشیار

غصن

غصن
شاخ درخت که بر شاخ دیگر برآید، یا عام است. (منتهی الارب). شاخه. شاخ درخت. (غیاث اللغات) (دهار). شاخه هایی که از ساق درخت برآیند نازک باشند یا درشت. ج، غُصون، اَغصان، غِصَنَه. (از اقرب الموارد). شاخ از شجر و گیاه ساق دار:
شاخش جلال و رفعت بر داده طوبی آسا
طوبی به غصن طوبی گر زین صفت دهد بر.
خاقانی.
، جوی. جویبار. کانال کوچک، اغصان، اشعاری هستند که موشحات و زجلها را تشکیل میدهند (موشحه و زجل هرکدام نوعی شعر هستند). (دزی ج 2 ص 215)
لغت نامه دهخدا

غصن

غصن
دکتر سلیم غصن، طبیب مصری بود. او راست: ’التمریض المنزلی’ که در آغاز آن بعض مبادی تشریحی و فیزیولوژیکی را آورده است. این کتاب در مطبعۀ ادبیۀ بیروت به سال 1910م. چاپ شده است. (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1418)
لغت نامه دهخدا

غصن

غصن
غصن کسی از حاجت وی، بازداشتن اورا و بند نمودن از نیاز. (منتهی الارب) (آنندراج). منحرف کردن و بازداشتن کسی را از حاجت وی. و ماغصنک عنی، ای ماشغلک. (اقرب الموارد) ، شاخ (شاخه) را به سوی خود کشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، غصن شاخه، بریدن آن را، یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج). بریدن و برگرفتن شاخه. (از اقرب الموارد). شاخ بریدن. (تاج المصادر بیهقی) ، غصن چیزی، گرفتن آن را. (منتهی الارب) (آنندرج). برگرفتن چیزی را یا بریدن آن را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

رصن

رصن
پنچه گرگ از گیاهان به پایان رساندن، رسا کردن، دشنام دادن، داغ کردن: ستور پنجه گرگ
فرهنگ لغت هوشیار

حصن

حصن
جان پناه، حصار، پناهگاه، دژ، قلعه، جای، استوار، برج پناه
حصن
فرهنگ لغت هوشیار