معنی غوص
- غوص((غُ))
- فرو رفتن در آب، داخل شدن در چیزی، تأمل کردن
واژههای مرتبط با غوص
غوص
- غوص
- شنا کردن و فرو رفتن در آب، زیر آب رفتن، به دریا فرو شدن برای بیرون آوردن چیزی
غوص کردن: در آب فرو رفتن، کنایه از در امری تامل کردن، غور کردن
غوص
- غوص
- شنا کردن و فرو رفتن در آب
غوص
- غوص
- زیرابی، زیراب، غواصی، غوطه وری، تامل، تفکر، تعمق
غواص
- غواص
- گوهرجوی، گوهرچین
غوک
- غوک
- قورباغه
روص
- روص
- سر خرد آمدن بخردی پس از نابخردی
حوص
- حوص
- دل پیچه، بر هم زدن
خوص
- خوص
- برگ خرما کم برگ درخت خرما
شوص
- شوص
- روفان زدن، درد دندان، شکمدرد، لگد زدن زهک در شکم مادر
