- غص (دَ رَ)
کج جویدن چیزی هنگام خوردن آن، گلوگیر شدن و خفه شدن هنگام خوردن به شتاب. (دزی ج 2 ص 214)
معنی غص - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنچه به زور و خلاف رضای صاحبش تصرف شده، مغصوب، غصب شده مثلاً لباس غصبی، زمین غصبی
چیزی را به ستم از کسی گرفتن، مال کسی را به زور و ستم و خلاف میل و رضای او تصرف کردن، آنچه به ستم و قهر گرفته شود، مغصوب
کاهندۀ غصه، کم کنندۀ غم و اندوه، برای مثال گرچه غم سوز و غصه کاه است او / زو برم آب زیر کاه است او (اوحدی - ۵۱۹)
حزن، اندوه، آنچه در گلوگیر گیر کند
غصه خوردن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن
غصه داشتن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن، غصه خوردن
غصه دادن: کسی را اندوهگین ساختن
غصه خوردن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن
غصه داشتن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن، غصه خوردن
غصه دادن: کسی را اندوهگین ساختن
غمخوار، آنکه غم و اندوه به خود راه بدهد، یار مهربان و دلسوز که در غم و غصۀ شخص شریک باشد
غم خوردن اندوه بردن، غم و اندوه را در دل پنهان داشتن و اظهار نکردن
ستاک نو شاخه شاخه بری، گرفتن چیزی را، نیاز بندی باز داشتن کسی را از بر آوردن نیازش، پر دانگی خوشه شاخه درخت شاخ، جمع اغصان غصون
انداکن انداگن اندوهگین کسی که غم خورد اندوهگین، کسی که غم و اندوه را در دل دارد و اظهار نکند (خصوصا)
