جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با غصه دادن

غصه دادن

غصه دادن
اندا کاندن اندوهگین کردن اندوه دادن ایجاد اندوه کردن غمگین ساختن
غصه دادن
فرهنگ لغت هوشیار

غره دادن

غره دادن
فریفتن، حیلِه کردن، فَریب دادن، کَلَک زدن، تُنبُل ساختَن، گول زَدَن، دَستان آوَردَن، نارُو زَدَن، سالوسی کَردَن، مَکر کَردَن، تَرفَند کَردَن، تَبَندیدَن، اَورَندیدَن، پُشتِ هَم اَندازی کَردَن، گُربِه شانِه کَردَن، خُدعِه کَردَن، غَدر کَردَن، مُکایِدَت کَردَن، شَید آوَردَن، حُقِّه زَدَن، چَپ رَفتَن، کَید آوَردَن، غَدر داشتَن، غَدر اَندیشیدَن، نِیرَنگ ساختَن
غره دادن
فرهنگ فارسی عمید

غله دادن

غله دادن
چاش دادن، سلاک پرداختن، بهره دادن دادن گندم و جو و ارزن و مانند آن، کرایه خانه و کلبه و کاروانسرا و جز آن را دادن، غله باز دادن
فرهنگ لغت هوشیار

قصه دادن

قصه دادن
قصه گفتن نقل کردن: کسیت کورا ز ما خبر گوید شاه امیر قصه گدای دهد
قصه دادن
فرهنگ لغت هوشیار

غله دادن

غله دادن
دادن گندم و جو و ارزن و امثال آن. دادن غله. غله کردن، کرای سرای و کلبه و کاروانسرا و جز آن را دادن. رجوع به غَلَّه شود:
فراز گنبد سیمینش بنشستم به کام دل
ز زر و سیم گنبدرا به کام او دهم غله.
عسجدی.
- غله بازدادن، سود دادن. بهره مندکردن:
صحبت چو غله نمیدهد باز
جان در غله دان خلوت انداز.
نظامی
لغت نامه دهخدا

بله دادن

بله دادن
قبول کردن دختر صیغه نکاح را، بله گرفتن ازدختر در صیغه عقد
بله دادن
فرهنگ لغت هوشیار