جَمعِ واژۀ غُصن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شاخه های درخت. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به غصن شود: گفته هر برگ وشکوفۀ آن غصون دم به دم یا لیت قومی یعلمون. مولوی (مثنوی). پس نشان نشف آب اندر غصون آن بود که می نجنبد در رکون. مولوی (مثنوی). ، در کتب طب به معنی چینها و شکنها. (غیاث اللغات) (آنندراج)