جدول جو
جدول جو

معنی غرفی - جستجوی لغت در جدول جو

غرفی
(غَ فی ی)
آنچه با غرف بپیرایند: سقاءغرفی، مشک به غرف پیراسته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تأنیث آن غرفیه است. رجوع به غرفیه شود
لغت نامه دهخدا
غرفی
جایگاهی است. افوه اودی گوید:
جلبنا الخیل من غیدان حتی
وقعنا هن ایمن من صناف
و بالغرفی و العرجاء یوماً
و ایاماً علی ماء الطفاف.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
غرفی
مشک پیراسته
تصویری از غرفی
تصویر غرفی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژرفی
تصویر ژرفی
(دخترانه)
عمق، ژرفا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برفی
تصویر برفی
(دخترانه)
سفید و زیبا مانند برف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غروی
تصویر غروی
اهل نجف، از مردم نجف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرفه
تصویر غرفه
هر یک از اتاقک ها یا اتاق های یک نمایشگاه که در آن به عرضۀ کالا می پردازند، هر یک از حجره های پیرامون مساجد و مدارس قدیمی
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار، پربار، پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، برواره
یک مشت آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غربی
تصویر غربی
مقابل شرقی، مربوط به غرب، قرارگرفته در غرب، تهیه شده در غرب، از مردم غرب مثلاً غربی ها آمده بودند به کشورمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریف
تصویر غریف
نیستان، نیزار، بیشه، درخت انبوه و درهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صرفی
تصویر صرفی
عالم به علم صرف، کسی که علم صرف می داند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غدرفی
تصویر غدرفی
غطریفی، نوعی درهم که در بخارا رایج بوده است
فرهنگ فارسی عمید
(غَ فی یَ)
تأنیث غرفی: مزاده غرفیه، توشه دان به غرف پیراسته. (از تاج العروس) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
قریه ای است در لبنان واقع در قضاء کسروان. (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غرگی
تصویر غرگی
فریفتگی، مغروری خودبینی تکبر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غریق، فرو شدگان غوته خوردگان تکابیدگان جمع غریق. یا ارث غرقی و مهدوم علیهم. غرق شدگان و مهدوم علیهم از همدیگر ارث می برند در صورتی که ایشان (یا یکی از ایشان) مالی داشته و حق توارث داشته باشند و تقدم مرگ هیچ معلوم نگردد. زحمتی که در نگاهداری از آفت سیل محتمل شوند، دخول: نگاهی می توان کردن از غرقی بتر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریف
تصویر غریف
دوخ (بوریا)، دوخستان، درختستان، دول آبگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرفه
تصویر غرفه
اطاقی که بالای اطاق دیگر ساخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرفج
تصویر غرفج
درمنه که آتش زود در آن گیرد، هر هیزمی که زود آتش در آن افتد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرفی
تصویر قرفی
سرخرنگ آدمی سرخروی
فرهنگ لغت هوشیار
برانگیختگی، آغالش (تحریص) چسبی، نجفی از مردم نجف منسوب به غری (محلی در کوفه)، (من باب اطلاق جز به کل) نجفی اهل نجف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرفی
تصویر عرفی
مقابل شرعی، منسوب به عرف، مبالغه شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غربی
تصویر غربی
مقابل شرقی، مغربی، منسوب به غرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرتی
تصویر غرتی
جلف و بدکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرثی
تصویر غرثی
جمع غرثان، گرسنگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرچی
تصویر غرچی
کولی قره چی قرشمال، زن بی شرم بسیار فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرفی
تصویر طرفی
دو طرف، طرفین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرفی
تصویر صرفی
کسی که علم صرف می داند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرفی
تصویر خرفی
کم عقلی از پیری خرف بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارفی
تصویر ارفی
بزرگ گوش پیلگوش شیر آهو مرز گذار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرگی
تصویر غرگی
((غَ رِّ))
فریفتگی، تکبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرگی
تصویر غرگی
((غَ رَ))
فریفتگی، مغروری، خودبینی، تکبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرقی
تصویر غرقی
((غَ))
زحمتی که در نگاهداری خرمن از آفت سیل متحمل شوند، در اصطلاح لوطیان، دخول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرفه
تصویر غرفه
((غُ فِ))
بالاخانه، بام، اتاق یا قسمتی مجزا از یک سالن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرفج
تصویر غرفج
((غُ فَ))
گرفج، هر هیزمی که زود آتش در آن افتد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرچی
تصویر غرچی
((غَ رَ))
کولی، کنایه از زن بی شرم و پرهیاهو
فرهنگ فارسی معین