جدول جو
جدول جو

معنی غرگی

غرگی((غَ رَ))
فریفتگی، مغروری، خودبینی، تکبر
تصویری از غرگی
تصویر غرگی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با غرگی

غرگی

غرگی
گستاخی و مغروری و خودبینی و تکبر. (ناظم الاطباء). ترکیبی است از غره و یاء مصدری، و غره خود مصدر است به معنی گول زدن و حریص کردن کسی به باطل. این ترکیب از نوع افزودن یاء مصدری به مصدر عربی است که در زبان فارسی نظایری هم دارد مانند راحتی و خلاصی
لغت نامه دهخدا

غرگی

غرگی
دهی است از دهستان ریز بخش خورموج شهرستان بوشهر، که در102هزارگزی جنوب خاوری خورموج و دامنۀ خاوری کوه بهرامشاه قرار دارد. زمین آن کوهستانی است و هوای آن گرمسیر و مالاریائی می باشد. سکنۀ آن 120 تن است و دارای مذهب تشیعاند و به زبان فارسی سخن می گویند. آب آن از چاه و چشمه تأمین می شود. محصول آنجا غلات، خرماو لبنیات می باشد و شغل اهالی زراعت و گله داری است. و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

غرچگی

غرچگی
نادانی، کودنی، ناتوانی مرد در بچه دار شدن، غرچه بودن، برای مِثال پذیرفت سامش ز بی بچگی / ز نادانی و ریوی و غرچگی (فردوسی - ۵/۳۴۵)
غرچگی
فرهنگ فارسی عمید