جدول جو
جدول جو

معنی غرفج

غرفج((غُ فَ))
گرفج، هر هیزمی که زود آتش در آن افتد
تصویری از غرفج
تصویر غرفج
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با غرفج

غرفج

غرفج
درمنه که آتش زود در آن گیرد، هر هیزمی که زود آتش در آن افتد
غرفج
فرهنگ لغت هوشیار

غرفج

غرفج
درمنه و آتشگیره. (برهان قاطع) (آنندراج). درمنه که آتش زود در او گیرد. گرفج. (فرهنگ رشیدی). رجوع به درمنه شود، هر هیزمی که زود آتش در آن افتد، وبه عربی ابوسریع خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

غلفج

غلفج
زنبور، زنبور سرخ، زنبور عسل، برای مِثال چون ز لب نوشم نمی بخشی بتا / همچو غلفج نیش بر جانم مزن (؟- مجمع الفرس - غلفج)
غلفج
فرهنگ فارسی عمید

غریفج

غریفج
غریژنگ، لَجَن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود، لَش، لوش، لَژَن، بَژَن، لَجَم، لَژَم، غَلیژَن، خَرّ، خَرد، خَره، خَلیش، کَیوغ
غریفج
فرهنگ فارسی عمید

غرفه

غرفه
هر یک از اتاقک ها یا اتاق های یک نمایشگاه که در آن به عرضۀ کالا می پردازند، هر یک از حجره های پیرامون مساجد و مدارس قدیمی
بالاخانِه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار، پَربار، پَروارِه، فَروار، فَروارِه، فَراوار، فَربال، بَربار، بَروار، بَروارِه
یک مشت آب
غرفه
فرهنگ فارسی عمید

غرمج

غرمج
سیاه دانِه، گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، کِرَنج، سیاه تُخمِه، کَبودان، بوغَنج، سُنیز، سیسارون، شونیز، سُنِز
خوراکی که با آرد ارزن و گوشت یا روغن بپزند
غرمج
فرهنگ فارسی عمید

غریفج

غریفج
گل و لای سیاه غریژنگ، کوه پاره نرمی که کودکان و جوانان بر روی آن لغزند و یکدیگر را از بالا گرفته بزیر کشند زحلوفه لخشک
فرهنگ لغت هوشیار