- غرز
- پا گیر چرمین، نو شاخه در پیوند شکمی، کم شیر گشتن گردن نهادن فرمان بردن پس از نافرمانی
معنی غرز - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زن بد کار روسپی قحبه، مرد دیوث قلتبان
چشم داشت
باختر، خوربران
تمرین
دوختن جامه بصورتی که بی نهایت بهم نزدیک و چسبیده باشد، شکاف دوخته باشند
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
قد و قامت، نام یکی از دو برادری که به یاری اردشیر بابکان پادشاه ساسانی برخاستند و او را به خانه خودبردند
شیوه، روش
برنج
زراعت، کشاورزی، ارتفاع نقطه از سطح
دیوار عمود از آهن یا نقره زمین بایر سال قحط
هوبره حباری
اندازه کردن، تقدیر، تخمین، تقدیر کردن، تخمین کردن آنچه بدان گردن بندند آنچه بدان گردن بندند
مهره
خشک و سخت گردیدن، گرسنگی
آنچه زنان بخود بر گیرند شافه حمول. -1 آنچه از پشم یا ابریشم یا ماهوت که به جهت ناهمواریهای بافت یا بافت مخصوص روی تار و پود جامه و مانند آن ایستد پرزه برزج خمل خواب، کرک که بر به و هلوو مانند آن و برگ بعض میوه ها باشد، پرهای ریز کوتاه که بر بعض میوه ها باشد، پرهای ریز کوتاه که بر بعض مرغان (چون مرغابی) روید، لیقه دوات، خاکستر نرم و سبک که بر روی آتش نشیند. یا پرز معده
تند و خشمگین، زورمند
نی میان تهی، نای، نی، برای مثال کنون چنبری گشت بالای سرو / تن پیل وارت به کردار غرو (فردوسی - ۶/۳۰۵)
تعویذ، پناهگاه، جای امن
غرس کردن، درخت نشانیدن
خشم، غضب، تندی، تندخویی، برای مثال گرنه بدبختمی مرا که فگند / به یکی جاف جاف زود غرس؟ (رودکی - ۵۰۳)
گیاهی که با آن دباغت کنند
صدای گریه و ناله، گریه و نوحه
مغرور به چیزی، پشت گرم، فریفته
غرّه شدن: مغرور شدن، فریفته شدن، گول خوردن،برای مثال دشمن چو نکو حال شدی گرد تو گردد / زنهار مشو غره بدان چرب زبانیش (ناصرخسرو - ۲۹۵)
غرّه دادن: فریفتن
غرّه کردن: اظهار غرور و فخر فروشی کردن، فریفتن
غرّه شدن: مغرور شدن، فریفته شدن، گول خوردن،
غرّه دادن: فریفتن
غرّه کردن: اظهار غرور و فخر فروشی کردن، فریفتن
خشم، غضب، تندی، تندخویی، غرس
نوعی ماشین تراش ابزارهای فلزی
حفظ کردن، نگهبانی کردن، نگه داشتن
قوز، برآمدگی در چیزی، خمیده، منحنی، کوژ، گوژ، کوز، محدّب، گنگ
دوختن، مهره، دانه های شیشه ای و گلی، صدف و مانند آنکه به نخ کشیده می شود
قسمتی از زمین یا عارضۀ طبیعی که قلمرو دو کشور همسایه را جدا می کند
حد، سرحد، کنایه از هر چیز مشخص کننده یا محدودکنندۀ حد و دامنۀ چیزی مثلاً تورم از مرز بیست درصد فراتر رفت
کنایه از سرزمین، باغ، کشتزار
مرز و بوم: سرزمین
حد، سرحد، کنایه از هر چیز مشخص کننده یا محدودکنندۀ حد و دامنۀ چیزی مثلاً تورم از مرز بیست درصد فراتر رفت
کنایه از سرزمین، باغ، کشتزار
مرز و بوم: سرزمین
فریاد سهمناک، صدای مهیب، بانگ جانوران درنده، غرّشت، غرّه، ژغند، زغند
غرش کردن: به غرش درآمدن، غریدن، بانگ مهیب برآوردن
به غرش درآمدن: غریدن، بانگ مهیب برآوردن
غرش کردن: به غرش درآمدن، غریدن، بانگ مهیب برآوردن
به غرش درآمدن: غریدن، بانگ مهیب برآوردن
غرّه ها، سپیدی های پیشانی، جمع واژۀ غرّه
آنچه بر اثر استفادۀ پیاپی کارکرد آن مختل شود، مثل پیچ ومهره یا چاقو، بی فایده، بی مصرف، گیاه بی مصرف که در میان گیاهان مفید می روید و به آن ها آسیب می زند