جدول جو
جدول جو

معنی غاچ - جستجوی لغت در جدول جو

غاچ
ترک، تراک، شکاف، کافتگی، کفتگی، ترکیدگی، شکافتگی، کافتیدگی، یک غاچ خربزه، در تداول عامه، یک تکۀبریده و در تداول خراسان یک الف خربزه نیز گویند
لغت نامه دهخدا
غاچ
شکاف، ترکیدگی، شکافتگی
تصویری از غاچ
تصویر غاچ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غاص
تصویر غاص
کسی که لقمه در گلویش گیر کند و نتواند نفس بکشد، پر، انبوه، مکان پر از مردم، مرد مفلس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غال
تصویر غال
زمین پست و پر درخت، سوراخ چلپاسه، خانۀ چلپاسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غان
تصویر غان
توس، درختی بزرگ و جنگلی از خانوادۀ پیاله داران، با برگ های دندانه دار و نوک تیز که دم کردۀ برگ و پوست آن برای تصفیۀ خون، تقویت معده و کاهش تب مفید است، تیس، غوش، غوشه، سندر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاز
تصویر غاز
پرنده ای شناگر، بزرگ تر از مرغابی و کوچک تر از قو، با گردن دراز و پاهای پرده دار که نر و ماده ای هم شکل دارد. وزنش تا دوازده کیلوگرم می رسد، خربط
پول ناچیز و کم در دورۀ قاجار، واحد پول معادل نیم شاهی
پینه، وصله، چاک، شکاف
گاز به زبان عربی
غاز چراندن: کنایه از کار بیهوده کردن، بیکاری، ولگردی
غاز کردن: پشم یا پنبه را با دست کشیدن و دراز کردن برای ریسیدن، غاژیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاچ
تصویر زاچ
زائو، زنی که کمتر از هفت روز از زایمان او گذشته، زاج، زجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غار
تصویر غار
شکاف معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید، مغاره، مغار، دهار، گاباره
درختی بزرگ و تناور با گل های ریز و سفید و برگ های درشت و دراز شبیه برگ بید و طعم تلخ و خوش بو که در شام و برخی کشورهای دیگر می روید و می گویند تا هزار سال عمر می کند، میوۀ این گیاه به اندازۀ فندق با پوست نازک و سیاه رنگ و مغز چرب و خوش بو و زرد رنگ است و پس از کهنه شدن سرخ تیره می شود، برگ و پوست و میوۀ آن در طب به کار می رود، دهم، برگ بو، دهمست، دهمشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاش
تصویر غاش
کسی که مردم را بفریبد، خدعه کننده، فریب کار، خائن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماچ
تصویر ماچ
بوسه، عملی که با گذاشتن هر دو لب بر روی گونه یا لب های کسی یا بر روی چیزی صورت می گیرد
ماچ کردن: بوسیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاچ
تصویر قاچ
یک قسمت بریده شده از خربزه، هندوانه یا میوۀ دیگر، برآمدگی جلوی زین اسب، کوهۀ زین، شکاف، ترک، تراک، قاش، تکه، پاره، چند عدد از چیزی
قاچ قاچ: پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاب
تصویر غاب
گوشت شب مانده، گوشت گندیده، غذای پس مانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غال
تصویر غال
شکاف کوه، آغل گوسفند در کوه، سوراخی که جانوری بیابانی مانند روباه و شغال در آن به سر ببرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاچ
تصویر کاچ
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول، دوبین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوچ
تصویر غوچ
قوچ، گوسفند شاخ دار جنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاف
تصویر غاف
کهور از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاض
تصویر غاض
فراهم آمده انبوه، شب روشن، شب تار از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاص
تصویر غاص
گلو گرفته، پر انباشته ممتلی پر انباشته: مجلس غاص باهلش بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاش
تصویر غاش
عاشق، دوستدار، فریفته، عاشق در حد اعلی
فرهنگ لغت هوشیار
مرغابی، مرغی است حلال گوشت و از جمله مرغان اهلی و وحشی اقسام آن در مازندران و گیلان است
فرهنگ لغت هوشیار
سوراخ کوه، سوراخ زمین و یا گود بزرگ که در آن جانور وحشی جای گیرد، شکاف گنده و شگفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاذ
تصویر غاذ
ریشینه (ناصرو)، سهش (حس)، رگاب در چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاط
تصویر غاط
گروه، پسته زمین پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاغ
تصویر غاغ
پودینه پونه از گیاهان پودینه پونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاق
تصویر غاق
پارسی تازی گشته غاز سیا غاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاک
تصویر غاک
صدا و بانگ کلاغ، فتنه و آشوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غال
تصویر غال
آغل گوسفندان در کوه
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره پیاله داران و از دسته غانها که درختی است بزرگ و دارای برگهایی است با دمبرگ دراز و دندانه دار و نوک تیز. این درخت در قسمتهای شمالی نیمکره زمین (قسمتهای شمالی روسیه و نروژ) تشکیل جنگلهایی داده است. از پوست آن در برخی نقاط به نام قطران غان می گیرند. برای تهیه قطران پوست درخت را از ساقه جدا و بر روی هم انباشته کنند و پس از چند ماه به طریقه خشک تقطیر نمایند. قطران حاصل از این درخت به مصرف چرمسازی و دارویی می رسد و در بیماری های جلدی نیز به کار می رود. پوست درخت غان نقره رنگ است و دارای ماده ای قابل تبلور به نام بتولین می باشد، براثر ایجاد شکاف در تنه درخت غان شیره ای با طعم شیرین خارج می شود که پس از خمیر نوعی مشروب الکلی از آن به دست می آورند. برای پوست این درخت اثر تصفیه کننده خون و تقویت دهنده دستگاه هضم و تب بر نیز ذکر شده است. این درخت و گونه های مختلفش در جنگلهای شمالی ایران نیز میروید شجره التامول توس قان غوش سندر سندر آغاجی غوش آغاجی غین قین غوشه شجره البتولا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاچ
تصویر خاچ
ارمنی خاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاچ
تصویر جاچ
غله پاک کرده، انبار غله پاک کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاچ
تصویر زاچ
زنی که تازه زاییده (تا 7 روز) زائو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاب
تصویر غاب
سخن بیهوده و یاوه و هرزه، بقیه طعام در بشقاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارچ
تصویر غارچ
اکارس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غار
تصویر غار
اشکفت
فرهنگ واژه فارسی سره
غده ی بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی