جدول جو
جدول جو

معنی غاص - جستجوی لغت در جدول جو

غاص
کسی که لقمه در گلویش گیر کند و نتواند نفس بکشد، پر، انبوه، مکان پر از مردم، مرد مفلس
تصویری از غاص
تصویر غاص
فرهنگ فارسی عمید
غاص
مرد مفلس، (ملحقات فرهنگ اسدی چ طهران ص 227)
لغت نامه دهخدا
غاص
(غاص ص)
صفت مشبهه از غص. ممتلی. پر. انباشته. آکنده. مجلس غاص باهله، مجلسی پر مردمان. منزل غاص بالقوم، جای پر از قوم. (منتهی الارب) ، آنکه به گلویش چیز درماند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
غاص
گلو گرفته، پر انباشته ممتلی پر انباشته: مجلس غاص باهلش بود
تصویری از غاص
تصویر غاص
فرهنگ لغت هوشیار
غاص
((صّ))
انباشته، پر، گروه بسیاری از مردم که یک جا گرد هم آیند
تصویری از غاص
تصویر غاص
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غاصبانه
تصویر غاصبانه
از روی غصب، به روش غاصبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غواص
تصویر غواص
غائص ها، فروروندگان در آب، آنان که در دریا فرو بروند، جمع واژۀ غائص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاش
تصویر غاش
کسی که مردم را بفریبد، خدعه کننده، فریب کار، خائن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاص
تصویر خاص
مقابل عام، ویژه، مخصوص، برگزیده، معین، انحصاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غال
تصویر غال
زمین پست و پر درخت، سوراخ چلپاسه، خانۀ چلپاسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاب
تصویر غاب
گوشت شب مانده، گوشت گندیده، غذای پس مانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوص
تصویر غوص
شنا کردن و فرو رفتن در آب، زیر آب رفتن، به دریا فرو شدن برای بیرون آوردن چیزی
غوص کردن: در آب فرو رفتن، کنایه از در امری تامل کردن، غور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غائص
تصویر غائص
فرورونده در آب، آنکه در دریا فرو برود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غال
تصویر غال
شکاف کوه، آغل گوسفند در کوه، سوراخی که جانوری بیابانی مانند روباه و شغال در آن به سر ببرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غار
تصویر غار
شکاف معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید، مغاره، مغار، دهار، گاباره
درختی بزرگ و تناور با گل های ریز و سفید و برگ های درشت و دراز شبیه برگ بید و طعم تلخ و خوش بو که در شام و برخی کشورهای دیگر می روید و می گویند تا هزار سال عمر می کند، میوۀ این گیاه به اندازۀ فندق با پوست نازک و سیاه رنگ و مغز چرب و خوش بو و زرد رنگ است و پس از کهنه شدن سرخ تیره می شود، برگ و پوست و میوۀ آن در طب به کار می رود، دهم، برگ بو، دهمست، دهمشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغاص
تصویر مغاص
جای فرو رفتن در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاصب
تصویر غاصب
غصب کننده، کسی که مال دیگری را بر خلاف میل و رضای او تصرف کند
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
جای فروشدن در آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).
- مغاص اللؤلؤ، آنجای از دریا که برای صید مروارید فروشوند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد).
، بالای ساق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط). بالای ساق. ج، مغاوص. (از اقرب الموارد)
مغیص. قولنج. درد شکم. و رجوع به مغیص و مغص و دزی ج 2 ص 604 شود
لغت نامه دهخدا
(طُ رُوو)
فروگردیدن در آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جمع واژۀ غائص. درآب فروروندگان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صِ نَ / نِ)
همچون غاصب. مانند غاصبان. از روی غصب
لغت نامه دهخدا
(صِ)
نعت فاعلی از غصب. بستم ستاننده. به ستم گیرنده. غصب کننده. گیرندۀ ملک دیگری به زور: اگر خشم نیافریدی هیچ کس روی ننهادی سوی... عیال و مال خود از غاصبان دور گردانیدن. (تاریخ بیهقی).
پس خضر کشتی برای آن شکست
تا که آن کشتی ز غاصب بازرست.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اغص
تصویر اغص
پرتر، مملوتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاصب
تصویر غاصب
غصب کننده، ستاننده، به ستم گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
ویژ، برجسته، برگزیده، یگانه تک یکتا مخصوص ویژه اختصاصی مقابل عام، ممتاز اعلی، برگزیده قوم. یا خاص و عام. همه افراد افراد برگزیده و افراد عادی، امری که نسبت بامر دیگر محدودتر و کم وسعت تر باشد مانند انسان نسبت به حیوان که انسان خاص است و حیوان عام، مال متعلق بشاه مقابل خرجی. یا خاص و خرجی. مخصوص و ممتاز و متعارفی و معمول، اموال واملاک شاه و بیت المال رعایا، خالصه، قسمی پارچه تافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاصبون
تصویر غاصبون
جمع غاصب، زورستانان سگساران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغاص
تصویر مغاص
در آب فرو رفتن آبفرویی، آبفروگاه، بالای ساغ جای فرو رفتن در آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاصبانه
تصویر غاصبانه
زورستانه سگسارانه مانند غاصبان کاری را انجام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاصبانه
تصویر غاصبانه
((ص نِ))
به صورت غصب، با زور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غاصب
تصویر غاصب
((ص))
غصب کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مغاص
تصویر مغاص
((مَ))
جای فرو رفتن در آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غواص
تصویر غواص
گوهرجوی، گوهرچین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خاص
تصویر خاص
ویژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غار
تصویر غار
اشکفت
فرهنگ واژه فارسی سره
زورستان، غصب کننده، متغلب، زورگو، ستمگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد