جدول جو
جدول جو

معنی عنن - جستجوی لغت در جدول جو

عنن
(عُ نَ)
جمع واژۀ عنّه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به عنه شود
لغت نامه دهخدا
عنن
(خَ یَ)
پیش آمدن و پیش گرفتن و ظاهر گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عن ّ. عنون. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به عن ّ و عنون شود
لغت نامه دهخدا
عنن
(عُ نُ)
جمع واژۀ عنان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عنان شود
لغت نامه دهخدا
عنن
از عنانه خشک کونی پیش آمدگی، زی سوی، جمع عنان، افسار ها دهنه ها ناتوانی جنسی عدم توانایی مقاربت در مرد سستی کمر و حاصل نشدن انتعاظ جهت اجرای عمل جنسی عدم رجولیت
فرهنگ لغت هوشیار
عنن
((عَ نَ))
ناتوانی جنسی در مرد، عدم توانایی مقاربت در مرد
تصویری از عنن
تصویر عنن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بنن
تصویر بنن
(دخترانه)
شاه کوه، جای سخت درکوه (نگارش کردی: بهنهن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عدن
تصویر عدن
(پسرانه)
بهشت زمینی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عون
تصویر عون
مساعدت، یاری، مساعد، مددکار، پشتیبان خادم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنین
تصویر عنین
مردی که قادر بر جماع نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عین
تصویر عین
ذات و نفس، ذات هر چیز
چشم، مفرد واژۀ عیون
چشمه، مفرد واژۀ اعین و عیوان
هر چیز آماده و حاضر
بزرگ و مهتر قوم، مفرد واژۀ اعیان
مرد بزرگ و شریف، مفرد واژۀ اعیان
نام حرف «ع»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنان
تصویر عنان
لگام، دهانۀ اسب، دوال لگام که سوار به دست می گیرد
عنان با عنان رفتن: عنان با عنان رفتن یا عنان بر عنان رفتن پهلو به پهلو اسب راندن، کنایه از برابر بودن، به موازارت هم راه رفتن
عنان تافتن: کنایه از برگشتن، روگردان شدن
عنان کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطن
تصویر عطن
خوابگاه شتران و جایگاه یا آغل گوسفندان نزدیک آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنا
تصویر عنا
رنج کشیدن، سختی دیدن، مشقت، تعب، رنج، سختی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عهن
تصویر عهن
پشم گوسفند و شتر و مانند آن، پشم رنگ شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنز
تصویر عنز
بزماده، ماده بز، ماده آهو، آهوبرۀ ماده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنق
تصویر عنق
گردن، قسمتی از بدن بین سر و تنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنت
تصویر عنت
آزار و اذیت، رنج، مشقت
فرهنگ فارسی عمید
خازکردن (خازه خمیر)، سرشتن، کره زدن، لنگخیز برخاستن به سختی یا با یاری دستواره بازوره از بیماری ها (بواسیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطن
تصویر عطن
شتر گاه آغل: نزدیک آب آرامگاه ستوران در کنار آب جمع اعطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفن
تصویر عفن
گندیده و بدبو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکن
تصویر عکن
جمع عکنه، سورنجان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علن
تصویر علن
آشکارا، آشکار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
هزار چشم سپید از گیاهان آب فراوان، دود، بوی پختنی، گوشت پخته، آماس خرده گاه دراسپ بیماری که در پایین پای ستور بر آید و موی برافکند یا کفتگی دست و پای ستور یا درشتی که در خرد گاه دست و پای اسب پیدا گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عین
تصویر عین
چشم زدن، چشم، ذات و نفس، بزرگ و مهتر قوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسن
تصویر عسن
پیه، بلند اندامی زیبایی، درازی زلف پیه پیه دیرینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشن
تصویر عشن
انگاردن (تخمین زدن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عان
تصویر عان
تکه ابر، ریسمان دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتن
تصویر عتن
سخت تاز تازنده جنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدن
تصویر عدن
اقامت کردن، همیشه بودن بجائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنن
تصویر سنن
جمع سنت، راه و روش، طرز و طور و طریقت و سبیل، راه روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنن
تصویر تنن
فرانسوی گوهر مازو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنن
تصویر زنن
تنگ، کم: آب آب کم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنن
تصویر دنن
خمیده پشت شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذنن
تصویر ذنن
پلیدی سرگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنین
تصویر عنین
چسو خشک کون بی تم بی کمر مردی که بر جماع قادر نباشد
فرهنگ لغت هوشیار