جمع واژۀ عاطن. (اقرب الموارد). رجوع به عاطن شود، قوم عطان، قوم که شتران را بر ’عطن’ فرود آورند. (منتهی الارب). قومی که در اعطان و مأواهای شتران فرود آیند. (از اقرب الموارد). عطون. عطنه. و رجوع به عطون و عطنه شود
جَمعِ واژۀ عاطِن. (اقرب الموارد). رجوع به عاطن شود، قوم عطان، قوم که شتران را بر ’عطن’ فرود آورند. (منتهی الارب). قومی که در اعطان و مأواهای شتران فرود آیند. (از اقرب الموارد). عُطون. عَطَنه. و رجوع به عطون و عطنه شود
لگام، دهانۀ اسب، دوال لگام که سوار به دست می گیرد عنان با عنان رفتن: عنان با عنان رفتن یا عنان بر عنان رفتن پهلو به پهلو اسب راندن، کنایه از برابر بودن، به موازارت هم راه رفتن عنان تافتن: کنایه از برگشتن، روگردان شدن عنان کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
لگام، دهانۀ اسب، دوال لگام که سوار به دست می گیرد عنان با عنان رفتن: عنان با عنان رفتن یا عنان بر عنان رفتن پهلو به پهلو اسب راندن، کنایه از برابر بودن، به موازارت هم راه رفتن عنان تافتن: کنایه از برگشتن، روگردان شدن عنان کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
بند کردن شتران را نزدیک آب و فروخوابانیدن بعد ورد یا بازگردانیدن شتران بسوی خوابگاه بی آنکه آب خورده باشند و انتظار آن کردن و گذاشتن شتران در عطن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فروخوابانیدن اشتر بر کنار آب. (تاج المصادر بیهقی). فروخوابانیدن اشتر بر کران آب. (المصادر زوزنی). حبس کردن شتران بر کنار آب و فروخوابانیدن آنها بعد ورد تا برگردند و باز آب بنوشند.
بند کردن شتران را نزدیک آب و فروخوابانیدن بعد ورد یا بازگردانیدن شتران بسوی خوابگاه بی آنکه آب خورده باشند و انتظار آن کردن و گذاشتن شتران در عطن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فروخوابانیدن اشتر بر کنار آب. (تاج المصادر بیهقی). فروخوابانیدن اشتر بر کران آب. (المصادر زوزنی). حبس کردن شتران بر کنار آب و فروخوابانیدن آنها بعد ورد تا برگردند و باز آب بنوشند.