جدول جو
جدول جو

معنی عرض - جستجوی لغت در جدول جو

عرض
پهنا
تصویری از عرض
تصویر عرض
فرهنگ واژه فارسی سره
عرض
نفس، ذات، جسد، ناموس و آبروی شخص، حسب و نسب که انسان به آن فخر می کند
تصویری از عرض
تصویر عرض
فرهنگ فارسی عمید
عرض
روی کوه، گردنۀ کوه، میان دریا، جانب، ناحیه، کرانه
تصویری از عرض
تصویر عرض
فرهنگ فارسی عمید
عرض
متاع، کالا، بیماری و ناخوشی، آنچه برای شخص پیش بیاید، چیزی که دوام و بقا نداشته باشد، مقابل جوهر، در فلسفه آنچه قائم به غیر باشد
تصویری از عرض
تصویر عرض
فرهنگ فارسی عمید
عرض
پیدا و آشکار گردیدن، ظاهر شدن پهنا ناموس، آبرو و شرف، نفس کالا، هر چیزی که قائم به غیر باشد (اعراض تسعه ارسطوئی از قبیل کم و کیف و این و)
فرهنگ لغت هوشیار
عرض
((عِ رْ))
آبرو، ناموس
تصویری از عرض
تصویر عرض
فرهنگ فارسی معین
عرض
((عَ رَ))
متاع، کالا، نا خوشی، بیماری، آن چه که دوام و بقا نداشته باشد، آن چه که قائم به دیگری است و از خود وجود مستقلی ندارد
تصویری از عرض
تصویر عرض
فرهنگ فارسی معین
عرض
((عُ))
جانب، طرف، کرانه، مال ملت، بیت المال
تصویری از عرض
تصویر عرض
فرهنگ فارسی معین
عرض
((عَ رْ))
آشکار کردن، نشان دادن، بیان مطلب یا درخواستی با فروتنی و ادب، پهنا، مدت، زمان
تصویری از عرض
تصویر عرض
فرهنگ فارسی معین
عرض
بیان مطلبی با احترام و ادب، نشان دادن، آشکار کردن، مقابل طول، پهنا،
کنایه از مدت، فاصله مثلاً در عرض یک ساعت تمام کارها را انجام داد،
سان دیدن از سپاهیان و تجهیزات آن ها، اداره و گرداندن امور سپاهیان،
جمع عروض، متاع، کالا، هر چیزی به جز مسکوک طلا و نقره
عرض حال: نامه ای که به دادگاه می نویسند و در آن تظلم می کنند، دادخواست
عرض جغرافیایی: در علم جغرافیا فاصلۀ زاویه ای بین مدار هر نقطه و دایرۀ استوا
تصویری از عرض
تصویر عرض
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عرضه
تصویر عرضه
چیرگی، شایستگی، نمایش، جربزه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
لیاقت، طاقت، توانایی، نشانه، در معرض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
تاوری فتادی، گناه کوچک بخشودنی در دین ترسایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
ارائه، اظهار، هدیه، سان، بیان همت، طاقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرضا
تصویر عرضا
از پهنا و از پهنی، به عرض و پهنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
((عَ رَ))
منسوب به عرض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
((عُ ض))
همت، لیاقت، طاقت، توانایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
((عَ ض))
به نمایش گذاشتن، نمایش، ارائه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
عرض، پیشنهاد، نمایش، ارائه، در دسترس یا معرض خرید قرار دادن کالا
عرضه داشتن (کردن): اظهار کردن، بیان کردن، ارائه دادن، نشان دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
Cross, Transversely
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
Supply
دیکشنری فارسی به انگلیسی
крестный , поперечно
دیکشنری فارسی به روسی
перехресний , поперечно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
krzyżowy, poprzecznie
دیکشنری فارسی به لهستانی
cruzado, transversalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
cruzado, transversalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
croisé, transversalement
دیکشنری فارسی به فرانسوی