جدول جو
جدول جو

معنی عرض

عرض
(عُ)
بن کوه. (منتهی الارب). دامنۀ کوه. (از اقرب الموارد) ، روی کوه، کرانه. (منتهی الارب). جانب. (اقرب الموارد). کرانه و جانب. (غیاث اللغات) ، طرف. (منتهی الارب). ناحیه. (از اقرب الموارد) ، میانۀ جوی و دریا، میانۀ هر چیز. (منتهی الارب). وسط نهر و بحر. (از اقرب الموارد) ، حدیث بهتر و بزرگ. (از منتهی الارب). معظم و بیشتر از حدیث و سخن. (از اقرب الموارد) ، مردم بزرگ و شریف. (منتهی الارب). معظم و بیشتر مردم. (از اقرب الموارد). عرض، رخسار شمشیر. (منتهی الارب). پهنای شمشیر. (از اقرب الموارد) ، هر دو جانب گردن. (منتهی الارب). جانب گردن. (از اقرب الموارد) ، نوعی از رفتار که به نسبت اسب نیکو و به نسبت شتر بد است. (از منتهی الارب). نوعی حرکت و سیر که در اسب ستوده است و در شتر نکوهیده و صحیح آن عرض است. (از اقرب الموارد) ، هو من عرض الناس: او از عامۀ مردم است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ناقه عرض أسفار، شتر مادۀ توانا بر سیر. (منتهی الارب). (اقرب الموارد) ، عرض هذالبعیر السفر، و الحجر، یعنی همّه و قصده. (منتهی الارب). یعنی این شتر بر سفر و حجر قوی است. (از اقرب الموارد). یعنی بر پیمودن آن توانا است. (از تاج العروس) ، کل الجبن عرضا، یعنی پیش آر و بجو از هر که بیابی و بخور آنرا و مپرس از سازندۀ آن. (منتهی الارب). عرض. (منتهی الارب) ، نظر اًلیه عن عرض، یعنی نگریست از گوشۀ چشم. (از منتهی الارب). یعنی از کناری او را نگریست. (از اقرب الموارد) ، هم یضربون الناس عن عرض یعنی میزنند و باک و اندیشه ندارند که کرا زدند و چگونه زدند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، اضرب به عرض الحائط، یعنی بر پهنای دیوار یا وسط آن و نیمه و جانب. (منتهی الارب). یعنی معترض او شو هر جای را از او یافتی، یعنی هر ناحیه و جانب از نواحی او را. (از اقرب الموارد). ج، عراض. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا