آرد سرشتن. (تاج المصادر). بسرشتن آرد را و خمیر کردن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، برعجان کسی زدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، دست زدن شترماده بر زمین در رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تکیه بر زمین نمودن و برخاستن از جهت پیری و ضعف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
آرد سرشتن. (تاج المصادر). بسرشتن آرد را و خمیر کردن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، برعجان کسی زدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، دست زدن شترماده بر زمین در رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تکیه بر زمین نمودن و برخاستن از جهت پیری و ضعف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
سپر، آنچه از فلز به شکل میله، نوار یا تخته درست می کنند و برای مقاومت یا محافظت در جلو چیز دیگر قرار می دهند مثلاً سپر ماشین آلتی صفحه ای از جنس چرم یا فلز که در جنگ ها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سر و سینه استفاده می شود، ترس، اسپر
سِپَر، آنچه از فلز به شکل میله، نوار یا تخته درست می کنند و برای مقاومت یا محافظت در جلو چیز دیگر قرار می دهند مثلاً سپر ماشین آلتی صفحه ای از جنس چرم یا فلز که در جنگ ها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سر و سینه استفاده می شود، تُرس، اِسپَر
ذات و نفس، ذات هر چیز چشم، مفرد واژۀ عیون چشمه، مفرد واژۀ اعین و عیوان هر چیز آماده و حاضر بزرگ و مهتر قوم، مفرد واژۀ اعیان مرد بزرگ و شریف، مفرد واژۀ اعیان نام حرف «ع»
ذات و نفس، ذات هر چیز چشم، مفردِ واژۀ عُیون چشمه، مفردِ واژۀ اعیُن و عیوان هر چیز آماده و حاضر بزرگ و مهتر قوم، مفردِ واژۀ اعیان مرد بزرگ و شریف، مفردِ واژۀ اعیان نام حرف «ع»