جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با عجن

عجن

عجن
خازکردن (خازه خمیر)، سرشتن، کره زدن، لنگخیز برخاستن به سختی یا با یاری دستواره بازوره از بیماری ها (بواسیر)
فرهنگ لغت هوشیار

عجن

عجن
جَمعِ واژۀ عِجان. (منتهی الارب). رجوع به عجان شود، جَمعِ واژۀ عجین. (منتهی الارب). رجوع به عجین شود
لغت نامه دهخدا

عجن

عجن
شتر فربه پرگوشت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). یقال بعیر عجن و ناقه عجنه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

عجن

عجن
آرد سرشتن. (تاج المصادر). بسرشتن آرد را و خمیر کردن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، برعجان کسی زدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، دست زدن شترماده بر زمین در رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تکیه بر زمین نمودن و برخاستن از جهت پیری و ضعف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

عجن

عجن
فربه شدن اشتر. (تاج المصادر) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، آماسیدن میان فرج و دبر ناقه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا