جدول جو
جدول جو

معنی عتلا - جستجوی لغت در جدول جو

عتلا
جمع عتیل، مزدوران زاوران
تصویری از عتلا
تصویر عتلا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علا
تصویر علا
(پسرانه)
بزرگی، رفعت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عقلا
تصویر عقلا
عاقل ها، داناها، هوشیارها، زیرک ها، خردمندها، در فقه دهنده های دیه مقتول، جمع واژۀ عاقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علا
تصویر علا
رفعت، بلندی قدر، شرف، بزرگواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعتلا
تصویر اعتلا
بلندپایه شدن، بر دیگری برتری یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عللا
تصویر عللا
بانگ، فریاد، شور و غوغا، هیاهو، برای مثال گر چو ما گیتی مجبور قضا و قدر است / پس چرا از ما بر گیتی چندین عللاست (مسعودسعد - ۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عملا
تصویر عملا
در عمل، از لحاظ عمل، از حیث کار و عمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عتل
تصویر عتل
سرکش، تندخو، آزاردهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عتقا
تصویر عتقا
عتیق ها، کهنه ها، دیرینه ها، اسبهای اصیل و نجیب، عتیقه ها، جمع واژۀ عتیق
فرهنگ فارسی عمید
(عَ تَ لَ)
کلوخ کلان که از زمین برکنده باشند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، آهنی است مانند سر تبر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، چوب دستی بزرگ از آهن سرپهن که بدان دیوار بشکنند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، برمای درودگران. تیشۀ چوب کاو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). عمود آهنین درودگر و چوب کاو و چوب سوراخ کن. (شرح قاموس). عمود آهنین. (مهذب الاسماء) ، شتر ماده که هرگز آبستن نشود، چوب دستی سطبر درشت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، کمان فارسی. ج، عتل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
بانگ و شور و غوغا. هلالوش. هیابانگ. رجوع به علالا شود:
گر چو ما گیتی مجبور قضا و قدر است
پس چرا از ما برگیتی چندین عللاست ؟
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سائل و گدا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُ تَ)
جمع واژۀ عتیل. (منتهی الارب). مزدور و خادم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
بمعنی ذهب که فارسیان عربی دان به طاء نوشته اند. از عالم طپیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عُ قَ)
عقلاء. جمع واژۀ عاقل. خردمندان. مردمان عاقل و خردمند و هوشیار. (ناظم الاطباء). رجوع به عقلاء و عاقل شود:
سخن رسول دل و جان تست اگرخوب است
خبر دهد عقلا را که جانت محترم است.
ناصرخسرو.
موسی زمان راتو یکی شهره عصائی
بشناسند آنانکه عصای عقلااند.
ناصرخسرو.
من آن نیم که پذیرم نصیحت عقلا
پدر بگوی که من بی حساب فرزندم.
سعدی.
- عقلای سبعه، حکمای سبعه. خردمندان هفتگانه. نام هفت تن خردمند معروف یونان باستان. رجوع به حکمای سبعه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تلا
تصویر تلا
پیمان، زینهار، سائل، گدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتل
تصویر عتل
ستمکار، آزار دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
بزرگوار شدن، در شرف و بلندی و بزرگواری، برتری، برتری بزرگواری والایی (شرف بزرگوار در شرف و بلندی، بلندی بزرگی شرف رفعت برتری، بزرگوار در شرف و بلندی، بلندی بزرگی شرف رفعت برتری. برای استعلا به کار رود بر
فرهنگ لغت هوشیار
مردمان عاقل و خردمند و هوشیار، جمع عاقل، خرد مندان جمع عاقل خردمندان هوشمندان، جمع عاقل خردمندان هوشمندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتال
تصویر عتال
بارکش مزدور
فرهنگ لغت هوشیار
بلند شدن، برتری یافتن، بر بلندی رفتن، چیرگی یافتن بلند شدن، برتری یافتن، بر بلندی بر آمدن، بلندی برتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدلا
تصویر عدلا
جمع عدیل، مانند و هم سنگ، همانندان همسنگان
فرهنگ لغت هوشیار
کمان پارسی، سرپاش سرپاچ (چماق) دفنوک، دیلم، اهرم، ویجینار ابزاری برای ویجین کردن، تیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتقا
تصویر عتقا
دیرینه کهنه سال دیده
فرهنگ لغت هوشیار
بطور تجربه و امتحان، بطور جد، به کرد در عمل از لحاظ عمل مقابل اسما رسما: اسما حسن خان حاکم بود و عملا مرتضی خان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبلا
تصویر عبلا
سنگ سپید، پشته درشت، درخت سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزلا
تصویر عزلا
مونث اعزل سرین، نشتگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفلا
تصویر عفلا
فنجی: زن و شتر ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقلا
تصویر عقلا
((عُ قَ))
جمع عاقل، خردمندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عتل
تصویر عتل
((عُ تُ))
درشت گوی سخت آواز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعتلا
تصویر اعتلا
بالندگی، بهبود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تلا
تصویر تلا
طلا
فرهنگ واژه فارسی سره
بالفعل، درعمل
متضاد: اسماً
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برتری، پیشرفت، ترفیع، ترقی، تعالی، توسعه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
لاغر، نازک، باریک
دیکشنری اردو به فارسی