عقلاء. جَمعِ واژۀ عاقل. خردمندان. مردمان عاقل و خردمند و هوشیار. (ناظم الاطباء). رجوع به عقلاء و عاقل شود: سخن رسول دل و جان تست اگرخوب است خبر دهد عقلا را که جانت محترم است. ناصرخسرو. موسی زمان راتو یکی شهره عصائی بشناسند آنانکه عصای عقلااند. ناصرخسرو. من آن نیم که پذیرم نصیحت عقلا پدر بگوی که من بی حساب فرزندم. سعدی. - عقلای سبعه، حکمای سبعه. خردمندان هفتگانه. نام هفت تن خردمند معروف یونان باستان. رجوع به حکمای سبعه شود
جنب و جوش، غلت و واغلت، کوش دست و پا زدن در بستر غلت خوردن در رختخواب، کوشش و تلاش کردن سعی کردن، کوشش تلاش سعی. توضیح در عربی (ثقلی) بمعنی از پهلو بپهلو غلطیدن و بی قرار بودن بر فراش است. کوشش، تلاش