آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود می آید و دارای روشنی و حرارت است، نار، تش، مخ، انیسه، اخگر، آذر کنایه از گرما، حرارت، کنایه از ناراحتی، اندوه، گلوله، از عنصرهای چهارگانه، شراب آتش افروختن: آتش روشن کردن، کنایه از فتنه انگیختن و سبب دشمنی و جنگ میان دیگران شدن، برای مثال میان دو تن آتش افروختن / نه عقل است خود در میان سوختن (سعدی - ۱۷۲) آتش پارسی: در پزشکی تبخال، برای مثال دید مرا گرفته لب آتش پارسی ز تب / نطق من آب تازیان برده به نکتۀ دری (خاقانی - ۴۲۲) در پزشکی جوش های زرد رنگ که در پوست صورت بروز می کند، آتشی که پارسیان در آتشکده می افروختند آتش دهقان: آتشی که دهقانان پس از درو کردن و برداشتن حاصل مزرعه به باقی ماندۀ آن می زنند تا آفات نباتی از میان برود و زمین قوت بگیرد آتش روشن کردن: افروختن آتش، کنایه از فتنه انگیختن، برپا کردن فتنه و آشوب آتش زدن: چیزی را به آتش کشیدن و سوزاندن، افروختن آتش در چیزی آتش کردن: آتش روشن کردن، آتش افروختن، به کار انداختن توپ و تفنگ و در کردن گلوله آتش گرفتن: شعله ور شدن و سوختن چیزی که آتش در آن افتاده باشد، کنایه از خشمناک شدن، تند شدن آتش نشاندن: کنایه از خاموش کردن و فرونشاندن آتش، کشتن آتش
آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود می آید و دارای روشنی و حرارت است، نار، تَش، مخ، انیسه، اَخگَر، آذر کنایه از گرما، حرارت، کنایه از ناراحتی، اندوه، گلوله، از عنصرهای چهارگانه، شراب آتش افروختن: آتش روشن کردن، کنایه از فتنه انگیختن و سبب دشمنی و جنگ میان دیگران شدن، برای مِثال میان دو تن آتش افروختن / نه عقل است خود در میان سوختن (سعدی - ۱۷۲) آتش پارسی: در پزشکی تبخال، برای مِثال دید مرا گرفته لب آتش پارسی ز تب / نطق من آب تازیان برده به نکتۀ دری (خاقانی - ۴۲۲) در پزشکی جوش های زرد رنگ که در پوست صورت بروز می کند، آتشی که پارسیان در آتشکده می افروختند آتش دهقان: آتشی که دهقانان پس از درو کردن و برداشتن حاصل مزرعه به باقی ماندۀ آن می زنند تا آفات نباتی از میان برود و زمین قوت بگیرد آتش روشن کردن: افروختن آتش، کنایه از فتنه انگیختن، برپا کردن فتنه و آشوب آتش زدن: چیزی را به آتش کشیدن و سوزاندن، افروختن آتش در چیزی آتش کردن: آتش روشن کردن، آتش افروختن، به کار انداختن توپ و تفنگ و در کردن گلوله آتش گرفتن: شعله ور شدن و سوختن چیزی که آتش در آن افتاده باشد، کنایه از خشمناک شدن، تند شدن آتش نشاندن: کنایه از خاموش کردن و فرونشاندن آتش، کشتن آتش
مرغی که برای خود خانه می سازد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که خواربار اندک می آورد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتشاش شود
مرغی که برای خود خانه می سازد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که خواربار اندک می آورد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اعتشاش شود
سختی، توانایی پای گیره در بیل، دسته بیل، بت، گوسفند برخی که در روزگار کانایی (جاهلیت) تازیان در ماه رجب برای بتان سر می بریدند، آغازه گوهر (اصل)، بیهوده گویی
سختی، توانایی پای گیره در بیل، دسته بیل، بت، گوسفند برخی که در روزگار کانایی (جاهلیت) تازیان در ماه رجب برای بتان سر می بریدند، آغازه گوهر (اصل)، بیهوده گویی
زهداردشتی زیت دشتی از گیاهان زیتون درختچه ایست از تیره زیتونیان که آن را زیتون کوهی نیز نامند. برگهایش متقابل و دارای پهنک بزرگ و گلهایش کوچکند و دارای آرایش گرزن می باشند چند گونه از این گیاه در حوضه بحرالروم (مدیترانه) شرقی شناخته شده است. از این گیاه گلوکزیدی به نام فیلیرین استخراج می کنند که در طب مورد استفاده دارد زیتون کوهی زغبج
زهداردشتی زیت دشتی از گیاهان زیتون درختچه ایست از تیره زیتونیان که آن را زیتون کوهی نیز نامند. برگهایش متقابل و دارای پهنک بزرگ و گلهایش کوچکند و دارای آرایش گرزن می باشند چند گونه از این گیاه در حوضه بحرالروم (مدیترانه) شرقی شناخته شده است. از این گیاه گلوکزیدی به نام فیلیرین استخراج می کنند که در طب مورد استفاده دارد زیتون کوهی زغبج
شعله و حرارتی که از سوختن اشیاء حاصل شود، آذر، آتیش آب در آتش داشتن یا بودن: کنایه از کم شوق بودن آتش کسی تند بودن: کنایه از سخت متعصب و پرشور بودن آتش زیر خاکستر: کنایه از فتنه و آشوب پنهانی
شعله و حرارتی که از سوختن اشیاء حاصل شود، آذر، آتیش آب در آتش داشتن یا بودن: کنایه از کم شوق بودن آتش کسی تند بودن: کنایه از سخت متعصب و پرشور بودن آتش زیر خاکستر: کنایه از فتنه و آشوب پنهانی