- عارفه (دخترانه)
- دانا، آگاه، مؤنث عارف، آنکه از راه تهذیب نفس و تفکر به معرفت خداوند دست می یابد
معنی عارفه - جستجوی لغت در جدول جو
- عارفه
- زن صبور و شکیبا
- عارفه ((رِ فِ یا فَ))
- مؤنث عارف، زن صوفی، مهربانی، نیکویی، جمع عوارف
- عارفه
- عارف (زن)، نیکویی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یکدیگر را شناختن، با هم اظهار آشنایی کردن
معارفه در فارسی: آشنایی شناسایی یکدیگر را شناختن، باهم اظهار آشنایی کردن، شناخت یکدیگر، اظهار آشنایی
پیامد، رخداد، ناهنجاری
فرانسوی لرزانک گونه ای خوراپس
عاصف، تند، شدید، باد تند و شدید
عاریت، مصنوعی مثلاً دندان عاریه
زرفین چادر، چشم
چیزی که کسی از کسی موقتاً بگیرد و بعد پس دهد
نیکویی نیکویی
حاجت، حادثه و پیش آمد
بالا رونده گیاه چون پاپیچال و پیچک
عرب خالص تازی ویژه 0 یا عرب عاربه 0 عرب اصل و خالص نژاد مقابل عرب مستعربه
درشتی در سخن، ناراستی کار شکست در کار، شتابزد گی، بیباکی
خویشی و قرابت، مهر
توفان تند باد مونث عاصف جمع عواصف عاصفات
نیشان زمان اندازی (فالگیری فالگویی) پیشگویی، اخترماری، جادوگری
شفقت، مهربانی
حادثه، بیماری، مرض
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
دانا، آگاه، آنکه از راه تهذیب نفس و تفکر به معرفت خداوند دست می یابد، نام شاعر ایرانی قرن چهاردهم، عارف قزوینی
روز نهم ذی الحجه، روز قبل از عید قربان
سپنجی دست به دست
دانا و شناسنده، خدا شناس
نام کوهی در نزدیکی مکه