جدول جو
جدول جو

معنی ظاهربین - جستجوی لغت در جدول جو

ظاهربین
کسی که فقط به ظاهر توجه می کند
تصویری از ظاهربین
تصویر ظاهربین
فرهنگ فارسی عمید
ظاهربین
(خوا / خا)
آنکه فقط صورت ظاهر را بیند و از باطن بیخبر ماند. ظاهری. قشری. خشک
لغت نامه دهخدا
ظاهربین
((هِ))
آن که فقط به ظواهر امر توجه دارد، آن که قادر به دقت در عمق مسایل نیست
تصویری از ظاهربین
تصویر ظاهربین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاربین
تصویر کاربین
کاربیننده، کارشناس، کاردان، ماهر، برای مثال شکر ایزد را که ما را خسرویی ست / کارساز و کاربین و کاردان (فرخی - ۲۶۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
مربوط به ظاهر، نمایان، هویدا، ویژگی کسی که بیشتر به ظاهر امور اهمیت می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاربین
تصویر شاربین
شربین، درختی با برگ های پهن که در طب قدیم برای معالجۀ معده و کبد به کار می رفته، درخت نوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظاهربینی
تصویر ظاهربینی
دیدن صورت ظاهر و بی خبر بودن از باطن، عمل ظاهربین
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ)
دیدن صورت ظاهر و بیخبر ماندن از باطن
لغت نامه دهخدا
درخت سدر معمولی، قادرس، (ابن البیطار)، میوۀ درخت سدر، رجوع به شربین و رجوع به دزی ج 1 ص 715 و قادرس و ابن البیطار ذیل شربین شود
لغت نامه دهخدا
نام ناحیه ای از مضافات اصفهان، (ناظم الاطباء)، ناحیه ای است مشتمل بر پنجاه وهشت پاره ده از مضافات اصفهان، گویند تمام آن ناحیه بمنزلۀیک باغ است به سبب پیوستگی باغستان بهم، (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ جهانگیری)، ناحیت ماربین پنجاه و هشت پاره دیه است خوزان و قرطان و رنان و اندوان معظم قرای آن و به حقیقت این ناحیت همچون باغی است از پیوستگی باغستان و دیهها باهم متصل ... (نزههالقلوب چ گای لیسترانج مقالۀ سوم ص 50)، نام دهستان بخش سدۀ شهرستان اصفهان است این دهستان در سازمان (کذا) جزو بخش نجف آباد است، ولی در سازمان فرمانداری جزء بخش سده منظور شده است، نظر به اینکه دهستان ماربین شامل تمام بخش سده می باشد لذا درباره حدود و مشخصات آن به بخش سده مراجعه شود، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10) :
اصفهانا در آرزوی توام
شوقمند دیار کوی توام
ماربینت که نسخۀ ارم است
آفتاب اندر و درم درم است،
صدرالدین خجندی (از آنندراج)،
و رجوع به ترجمه محاسن اصفهان شود
دهی از دهستان برزاوند شهرستان اردستان است که در جنوب باختری شوسۀ اردستان به نائین واقع است و 1000 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(حَ کُ نَ دَ / دِ)
مخفف گوهربین. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
جمع واژۀ داهر. ابدالاّبدین: لاآتیه دهر الداهرین، نخواهم آمد او را گاهی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
جمع واژۀ قاهر در حالت نصبی و جری
لغت نامه دهخدا
آنکه کار را بنگرد، کاردان، کارشناس:
شکرایزد را که ما را خسرویست
کارساز و کاربین و کاردان،
فرخی،
کاربینان که کار او دیدند
از خداترسیش بترسیدند،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(ظُ)
نام دو قریه در مصر منسوب به الظاهر لاعزاز دین اﷲ از خلفای فاطمی است. رجوع به معجم البلدان چ مصر ج 6 ص 81 شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ ری یَ)
نام دراهمی که در مصر شایع بوده است
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ شارب. رجوع به شارب شود
لغت نامه دهخدا
(رِ بَ)
تثنیۀ شارب. دو بروت: گفتم او لحیه ای داشت از حلوای پشمک که دست و شانۀ لحم و چرب و سرخ در آن کم بود، گفتند محاسن یقۀ سمور و شاربین قندس تراچه شده است. (دیوان البسۀ مولانا نظام قاری ص 132). رجوع به شارب شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
جمع واژۀ طاهردر حال نصب و جر، ائمۀ طاهرین. به اجداد طاهرین
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
جمع واژۀ اقرب در حالت نصبی و جری
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ نَ)
که راه بیند، رهشناس و مجرب که راه بازشناسد:
بپرسید از زال زر موبدی
ازین تیزهش راهبین بخردی،
فردوسی،
گرمرد راهبین شده ای عیب کس مکن
از زاغ، چشم بین و ز طاووس پرنگر،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 199 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات، توتون و حبوب. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ هارْ)
بینندۀ گوهر. گوهرشناس. مجازاً که نیک را از بد تمیز دهد:
عیب تست ار چشم گوهربین نداری ورنه ما
هریک اندر بحر معنی گوهر یکدانه ایم.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ظاهر بین
تصویر ظاهر بین
آنکه فقط صورت ظاهر را بیند و از باطن بیخبر ماند، قشتری، ظاهری
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ظاهر مقابل باطنی: خوشحالی ظاهری سبب ظاهری، ظاهر بین، قشری خشک. بیرونی نمایی، برون نگر
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و حالت ظاهر بین دیدن صورت ظاهر و بی خبر ماندن از باطن. برون نگری
فرهنگ لغت هوشیار
جمع راهب، هیرسایان جمع راهب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاربین
تصویر شاربین
بنگرید به شربین درخت سدر، درخت پسته
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طاهر در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) ائمه طاهرین باجداد طاهرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاهرین
تصویر قاهرین
جمع قاهر، چیرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربین
تصویر کاربین
کارشناس، کاردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاربین
تصویر کاربین
کاردان، کارشناس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
منسوب به ظاهر، قشری، کسی که به ظاهر آیات قرآن توجه می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
رویه ای
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ظاهری
تصویر ظاهری
Seeming
دیکشنری فارسی به انگلیسی