- طور
- سان
معنی طور - جستجوی لغت در جدول جو
- طور
- نوع، گونه
حالت، چگونگی
مرتبه، نوبت
- طور
- پنجاه و دومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۹ آیه، کوه
- طور
- دام، شبکه، دام ماهیگیری، حد و نهایت چیزی، پیرامون سرای حال، هیئت، حد، اندازه
- طور
- دام
- طور ((طَ))
- نوع، صنف، حالت، چگونگی، حد، اندازه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از فرماندهان سپاه افراسیاب تورانی، نیز نام سرداری ایرانی درزمان کیخسرو پادشاه کیانی
برهان این واژه را برابر رمید گی و (وحشت وحشی) آورده گمان می رود توری یا تولی باشد برگرفته از توریدن یا تولیدن که رمیدن و به یکسو شدن است بهروز نیز تولی را با وحشی تازی برابر دانسته بیگانه، کسی
فرمان بردن گردن نهادن، پر گیاهی در چراگاه، رام فرمان برنده، خواهان
دلگذر آن چه به دل گذرد، یاد کرد بیاد آمدن بدل گذشتن بخاطر آمدن
گونه گونی -1 گونه گونه شدنگوناگون گشتن حال بحال شدن، گوناگونی، جمع تطورات
جمع سطر
تک خانه، پستان نا برابر، جامه نا برابر
سطرها، خطها، رشته ها، رده ها، جمع واژۀ سطر
شطرها، جزء ها، پاره ها، نیمه ها، جمع واژۀ شطر
گونه گونه شدن، جوربه جور شدن، گوناگون و حال به حال شدن، نظریه ای دربارۀ تکوین، ارتقا و تکامل جانداران و گیاهان که طبق آن نخستین موجودات جاندار از نوع واحد بوده و بنابر قوانین طبیعی در طی میلیون ها سال تنوع پیدا شده و نوع های مختلف به مرور زمان تکامل یافته و به صورت جانداران کنونی درآمده اند
گذشتن اندیشه ای به ذهن یا به یاد آمدن امری پس از فراموشی
انیا یوتر
پدرام (وحشی) آدمی پرنده، تلخوم (گویش گیلکی) پرنده ای از راسته کبوتران بیگانه، کسی وحشی (مرغ کبوتر مردم)، کسی احدی
کوهی که موسی علیه السلام بدان بمناجات شد
وحشی (مرغ، کبوتر، مردم)، کسی، احدی
جفا، ستم
بعید
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، بنا به بعضی از نسخه های شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار، فرزندگشتاسپ پادشاه کیانی
پرندگان، ماکیان
درازا، درازنا