جدول جو
جدول جو

معنی طم - جستجوی لغت در جدول جو

طم
(حَ)
بسیار گردیدن آب. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). طموم، پر کردن خنور. (منتهی الارب). پر کردن ظرف. (منتخب اللغات) ، غالب آمدن. غلبه کردن. (دهار). بسیار شدن چیز بحد فوق شدن و غالب گردیدن. (منتهی الارب). قوی و افزون شدن چیزی. (زوزنی). دشوار گشتن، موی بریدن. (تاج المصادر). بریدن مو. (منتخب اللغات). بریدن موی را یا گره زدن. (منتهی الارب). گره زدن و بافتن مو. (منتخب اللغات) ، بر درخت برآمدن مرغ، سبک شدن. (منتخب اللغات) (منتهی الارب). طمیم، نرم نرم رفتن. نرم نرم دویدن. طمیم. (منتهی الارب) ، بروی زمین رفتن. (منتخب اللغات) ، انباشتن. (تاج المصادر). بسنگ گرفتن چاه. (منتخب اللغات). چاه انباشتن. (زوزنی). درانباشتن چاه و برابر کردن، گزیدن بعضی از چیز را. (منتهی الارب) ، پیراستن، بروز چیزی درآمدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
طم
آب، آنچه بر آب گرد آید، دریا
تصویری از طم
تصویر طم
فرهنگ لغت هوشیار
طم
((طِ مُّ رِ مُ))
آب و خاک، خشک و تر، کم و زیاد، قلیل و کثیر، مال بسیار
تصویری از طم
تصویر طم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طمغاج
تصویر طمغاج
(پسرانه)
از پادشاهان ترک ماوراءالنهر مهروف به افراسیاب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طمع خام
تصویر طمع خام
توقع بی جا، آرزوی باطل، خواهش چیزی که ممکن نباشد، برای مثال طمع خام بین که قصۀ فاش / از رقیبان نهفتنم هوس است (حافظ - ۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمث
تصویر طمث
لمس کردن، حائض شدن
چرک، فساد، خون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمع بردن
تصویر طمع بردن
حرص ورزیدن، زیاده خواهی، توقع داشتن، انتظار داشتن، طمع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمع دربستن
تصویر طمع دربستن
حرص ورزیدن، زیاده خواهی، توقع داشتن، انتظار داشتن، طمع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمانینه
تصویر طمانینه
آرام گرفتن، قرار گرفتن، آرامش، قرار، سکون، سنگینی، وقار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمطراق
تصویر طمطراق
نمایش شکوه و جلال و خودنمایی، سر و صدا، طاق و طرنب، طاق و ترنب، کرّ و فرّ، طاق و طارم، طاق و طرم، طاق و طرنبینبرای مثال چند حرف طمطراق و کاربار / کار و حال خود ببین و شرم دار (مولوی - ۱۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمع بستن
تصویر طمع بستن
به طمع افتادن، حرص ورزیدن، زیاده خواهی، طمع کردن
توقع داشتن، انتظار داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمع کردن
تصویر طمع کردن
حرص ورزیدن، زیاده خواهی، توقع داشتن، انتظار داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمع
تصویر طمع
زیاده خواهی، حرص، آز، امید، آرزو، توقع، چشم داشت، برای مثال مکن دزدی و چیز دزدان مخواه / تن از طمع مفکن به زندان و چاه (اسدی - ۲۰۲)
طمع برداشتن: قطع امید کردن
طمع بردن: حرص ورزیدن، زیاده خواهی، توقع داشتن، انتظار داشتن، طمع کردن
طمع بریدن: قطع امید کردن، طمع برداشتن
طمع بستن: به طمع افتادن، حرص ورزیدن، زیاده خواهی، توقع داشتن، انتظار داشتن، طمع کردن
طمع خام: توقع بی جا، آرزوی باطل، خواهش چیزی که ممکن نباشد، برای مثال طمع خام بین که قصۀ فاش / از رقیبان نهفتنم هوس است (حافظ - ۱۰۳)
طمع دربستن: حرص ورزیدن، زیاده خواهی، توقع داشتن، انتظار داشتن، طمع کردن
طمع داشتن: آزمند بودن، حریص بودن، توقع داشتن
طمع کردن: حرص ورزیدن، زیاده خواهی، توقع داشتن، انتظار داشتن
طمع گسستن: طمع بریدن، قطع امید کردن، ترک آز کردن، برای مثال طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی / طمع بگسل و هرچه خواهی بگوی (سعدی۱ - ۵۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طم ورم
تصویر طم ورم
آب و خاک، کنایه از کم و زیاد، جزئیات چیزی، برای مثال عقل تو قسمت شده بر صد مهمّ / بر هزاران آرزو و طمّ ورمّ (مولوی - ۶۴۹)، خشک و تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمس
تصویر طمس
غیب کردن، ناپدید کردن، محو کردن، هلاک کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمع گسستن
تصویر طمع گسستن
طمع بریدن، قطع امید کردن، ترک آز کردن، برای مثال طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی / طمع بگسل و هرچه خواهی بگوی (سعدی۱ - ۵۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمطام
تصویر طمطام
وسط دریا، میانۀ دریا، معظم هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمع داشتن
تصویر طمع داشتن
آزمند بودن، حریص بودن
توقع داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طماع
تصویر طماع
پرطمع، طمع کار، حریص، آزمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمع بریدن
تصویر طمع بریدن
قطع امید کردن، طمع برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طمیم
تصویر طمیم
نوعی پارچه و جامۀ فاخر
فرهنگ فارسی عمید
پنهانکار، بزغاله، زیغ (بوریا)، لایاب گلاب، خارکویک (نخل)، گردنبند، نان پهن، تیر خونین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمون
تصویر طمون
جمع طمن، آرمید گان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طموم
تصویر طموم
پرآبی، بریدن موی، تاب دادن موی، گره زدن موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طموله
تصویر طموله
پلید زبانی، بی باکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمول
تصویر طمول
بد زبان مرد دند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمور
تصویر طمور
رفتن، جستن، گشتن، درگذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمیس
تصویر طمیس
کور نابینا
فرهنگ لغت هوشیار
هیدخ اسپنیک تند، یانه سپید (یانه کتان)، نرم دویدن برد سپید که مشاهده مشرقه را بدان می پوشانیدند و از آن لباس فاخر می کردند و نیز کفن مرده می ساختند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طمینه
تصویر طمینه
کاهیده طمانینه بنگرید به طمانینه
فرهنگ لغت هوشیار
اسپ سرکش توسن، بلند پرواز: مرد، بلند کوه (کوهه موج) بلند نگریستن به چیزی از بالا نگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طماع
تصویر طماع
آزمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طمانینه
تصویر طمانینه
آرامش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طمع
تصویر طمع
آز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طمع کار
تصویر طمع کار
آزمند، آزین
فرهنگ واژه فارسی سره