جدول جو
جدول جو

معنی طمع گسستن

طمع گسستن
طمع بریدن، قطع امید کردن، ترک آز کردن، برای مثال طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی / طمع بگسل و هرچه خواهی بگوی (سعدی۱ - ۵۳)
تصویری از طمع گسستن
تصویر طمع گسستن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با طمع گسستن

طمع گسستن

طمع گسستن
طمع بریدن. قطع امید کردن. دل برداشتن. صرف نظر کردن. ترک آز:
سزد که بگسلم از یار سیم دندان طَمْع
سزد که او نکند طَمْع پیر دندان کَرْو.
کسائی.
طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی
طمع بگسل و هرچه خواهی بگوی.
سعدی
لغت نامه دهخدا

کمر گسستن

کمر گسستن
کمر گشادن: (قدر تو چرخ را ربوده کلاه حکم تو کوه را گسسته کمر)، (ظهیر فاریابی)
کمر گسستن
فرهنگ لغت هوشیار

کمر گسستن

کمر گسستن
معروف و مرادف کمر گشادن. (آنندراج). کمر گشادن. (فرهنگ فارسی معین). گشادن کمربند از کمر:
غلطسنجان عامی دشمنانند
کمر در صحبت اغیار مگسل.
نظیری نیشابوری (از آنندراج).
- کمر کسی یا چیزی را گسستن، حشمت و قدرت وی را گرفتن. نشانۀ بزرگی و مقام را از وی بازستدن:
قدر تو چرخ را ربوده کلاه
حلم تو کوه را گسسته کمر.
ظهیرفاریابی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

طمع بستن

طمع بستن
به طمع افتادن، حرص ورزیدن، زیاده خواهی، طمع کردن
توقع داشتن، انتظار داشتن
طمع بستن
فرهنگ فارسی عمید

طمع بستن

طمع بستن
طمع دربستن. طمع کردن. آزمند گردیدن. طمع افتادن. طمع آمدن. حریص گردیدن:
بر در میرتو ای بیهده بستی طمعی
از طمع صعب تر آن را که نه قید است و نه بند.
ناصرخسرو.
طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی.
سعدی
لغت نامه دهخدا

دم گسستن

دم گسستن
دم بریدن. بریدن دم حیوانی. قطع کردن دنبال و دم، چنانکه در مار:
مار راچون دم گسستی سر بباید کوفتن
کار مار دم گسسته نیست کار سرسری.
جمال الدین سلمان (از آنندراج).
رجوع به دم بریدن شود
لغت نامه دهخدا