جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با طمث

طمث

طمث
برداشتن دوشیزگی. بکارت بردن. (منتخب اللغات). آرمیدن با زن. (زوزنی) (منتهی الارب) (دهار) (تاج المصادر)، ریمناکی. خلاف طُهر. ریمناک شدن. (منتهی الارب). چرکین شدن. (منتخب اللغات)، حائض شدن زن. (منتهی الارب) (زوزنی) (تاج المصادر) (منتخب اللغات)،
{{اِسم}} حیض. (مهذب الاسماء). خون حیض زنان به عادت قاعده:
نه کمی در شهوت و طمث و بعال
که زنان را آید از ضعفت ملال.
مولوی.
طفل ماهیت نداند طمث را
جز که گوئی هست چون حلوا تو را.
مولوی.
- احتباس طمث، بند آمدن خون حیض: و آنجا که سبب (دوار) مشارکت رحم و مثانه باشد. احتباس طمث یا اختناق رحم پیش آرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
،
{{مَصدَر}} بسودن هر چیز که باشد، و منه: ماطمث ذا المرتع قبلنا احدٌ و ماطمث هذه الناقه حبل قطّ، ای مامسها عقال ٌ. (منتهی الارب). مساس. دست بچیزی رسانیدن، فاسد شدن. (منتخب اللغات)، فساد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

طمع

طمع
زیاده خواهی، حرص، آز، امید، آرزو، توقع، چشم داشت، برای مِثال مکن دزدی و چیز دزدان مخواه / تن از طمع مفکن به زندان و چاه (اسدی - ۲۰۲)
طَمَع برداشتن: قطع امید کردن
طَمَع بردن: حرص ورزیدن، زیاده خواهی، توقع داشتن، انتظار داشتن، طمع کردن
طَمَع بریدن: قطع امید کردن، طمع برداشتن
طَمَع بستن: به طمع افتادن، حرص ورزیدن، زیاده خواهی، توقع داشتن، انتظار داشتن، طمع کردن
طَمَعِ خام: توقع بی جا، آرزوی باطل، خواهش چیزی که ممکن نباشد، برای مِثال طمع خام بین که قصۀ فاش / از رقیبان نهفتنم هوس است (حافظ - ۱۰۳)
طَمَع دربستن: حرص ورزیدن، زیاده خواهی، توقع داشتن، انتظار داشتن، طمع کردن
طَمَع داشتن: آزمند بودن، حریص بودن، توقع داشتن
طَمَع کردن: حرص ورزیدن، زیاده خواهی، توقع داشتن، انتظار داشتن
طَمَع گسستن: طمع بریدن، قطع امید کردن، ترک آز کردن، برای مِثال طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی / طمع بگسل و هرچه خواهی بگوی (سعدی۱ - ۵۳)
طمع
فرهنگ فارسی عمید