نام سه بلد است به اندلس و از آنجمله نام شهری است بزرگ و قدیم ازاعمال طلیطله، کنار رود تاجه که در آغاز حد فاصل متصرفات مسلمین و فرنگیان بوده و سپس به دست فرنگیان افتاده و در زمان یاقوت همچنان به دست ایشان بوده است. صاحب کتاب الحلل السندسیه گوید: و از نواحی مشهوری که در زمان عرب به طلیطله وابسته بوده است، طلبیره است و آن بر مسافت 135کیلومتری مادرید است و هم اکنون یازده هزار تن جمعیت دارد. این شهر در ساحل رود تاجه واقع است و پلی در آن شهر وجود دارد که دارای 25 دهانه است که از ساختمانهای قرن 15 میلادی است و نیز دارای دروازه ای قدیمی است که از یادگارهای عصر رومیان است و برجهائی نیز از دوران فرمانروائی بنی امیه در آن شهر باقی مانده است. انگلیسها در این شهر سپاهیان بوناپارت را در 28 ژوئیه 1809 میلادی شکست دادند. در اسپانیا سه شهر بنام طلبیره وجود دارد: 1- طلبیره که قریۀ کوچکی است بر ساحل وادی یانه از اعمال بطلیوس در باختر اندلس. 2- طلبیرۀ بزرگ که از اعمال طلیطله بوده است. 3- طلبیره بیجه بر 30کیلومتری طلبیرۀ بزرگ. و رجوع به معجم البلدان و فهرست مجلدات سه گانه الحلل السندسیه شود
نام سه بلد است به اندلس و از آنجمله نام شهری است بزرگ و قدیم ازاعمال طلیطله، کنار رود تاجه که در آغاز حد فاصل متصرفات مسلمین و فرنگیان بوده و سپس به دست فرنگیان افتاده و در زمان یاقوت همچنان به دست ایشان بوده است. صاحب کتاب الحلل السندسیه گوید: و از نواحی مشهوری که در زمان عرب به طلیطله وابسته بوده است، طلبیره است و آن بر مسافت 135کیلومتری مادرید است و هم اکنون یازده هزار تن جمعیت دارد. این شهر در ساحل رود تاجه واقع است و پلی در آن شهر وجود دارد که دارای 25 دهانه است که از ساختمانهای قرن 15 میلادی است و نیز دارای دروازه ای قدیمی است که از یادگارهای عصر رومیان است و برجهائی نیز از دوران فرمانروائی بنی امیه در آن شهر باقی مانده است. انگلیسها در این شهر سپاهیان بوناپارت را در 28 ژوئیه 1809 میلادی شکست دادند. در اسپانیا سه شهر بنام طلبیره وجود دارد: 1- طلبیره که قریۀ کوچکی است بر ساحل وادی یانه از اعمال بطلیوس در باختر اندلس. 2- طلبیرۀ بزرگ که از اعمال طلیطله بوده است. 3- طلبیره بیجه بر 30کیلومتری طلبیرۀ بزرگ. و رجوع به معجم البلدان و فهرست مجلدات سه گانه الحلل السندسیه شود
مصدر برساخته ای از طلب. دعوت کردن. خواندن. آواز کردن، خواستن. درخواستن. ابتغاء. جستن: سرای و قصر بزرگان طلب تو در دنیا چو مامه (؟) چند گزینی تو جای ویرانی. منجیک. شهریاری که خلافت طلبد زود فتد از سمنزار به خارستان وز کاخ به کاز. فرخی. ای مایۀ طربم و آرام روز و شبم من خنج تو طلبم تو رنج من طلبی. عنصری. طاهر را مثال بود تا مال ضمان گذشته و آنچه اکنون ضمان کرده بودند بطلبد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 345). حریص را راحت نیست زیرا که وی چیزی طلبد که شاید که وی را ننهاده اند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 339). بیچاره زنده ای بود ای خواجه آنک او ز مردگان طلبد یاری. ناصرخسرو. آن می طلبد همی و آن گل چون تو نه چنین و نه چنانی. ناصرخسرو. حجت آری که همی جاه و بزرگی طلبی کم بر آن سان که همه خلق جهان می طلبد. ناصرخسرو. مرا مکان به خراسان زمین به یمگان است کسی چرا طلبد در سفر خراسان را. ناصرخسرو. شادی بطلب که حاصل عمر دمی است. خیام. فرمود که مردی هنرمند باید طلبید. (کلیله و دمنه). ماده گفت جائی باید طلبید. (کلیله و دمنه). و جباران کامگار در حریم روزگار او امان طلبیدند. (کلیله و دمنه). زاهد... منزلی دیگر طلبید. (کلیله و دمنه). زاهد... جائی طلبید که پای افزار گشاید. (کلیله و دمنه). زمانه زو طلبد امر و نهی، نز گردون کسی طلب نکند کارزرگر از جولاه. فلکی. مرد که فردوس دید کی نگرد خاکدان وانکه به دریا رسید کی طلبد پارگین. خاقانی. نتوان طلبید نانهاده. کمال الدین اسماعیل. ای نسخۀ اسرار الهی که توئی وی آینۀ جمال شاهی که توئی بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست از خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی. مولوی. مطلب گر توانگری خواهی جز قناعت که دولتی است هنی. سعدی (گلستان). طریق صدق بیاموز و آب صافی دل براستی طلب آزادگی ز سرو چمن. حافظ. معیار دوستان دغل روز حاجت است قرضی برای تجربه از دوستان طلب. صائب. در دم طلبی قدم همی زد دم می طلبید و دم نمی زد. ایرج. - گواهی طلبیدن، گواهی خواستن
مصدر برساخته ای از طلب. دعوت کردن. خواندن. آواز کردن، خواستن. درخواستن. ابتغاء. جُستن: سرای و قصر بزرگان طلب تو در دنیا چو مامه (؟) چند گزینی تو جای ویرانی. منجیک. شهریاری که خلافت طلبد زود فتد از سمنزار به خارستان وز کاخ به کاز. فرخی. ای مایۀ طربم و آرام روز و شبم من خنج تو طلبم تو رنج من طلبی. عنصری. طاهر را مثال بود تا مال ضمان گذشته و آنچه اکنون ضمان کرده بودند بطلبد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 345). حریص را راحت نیست زیرا که وی چیزی طلبد که شاید که وی را ننهاده اند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 339). بیچاره زنده ای بود ای خواجه آنک او ز مردگان طلبد یاری. ناصرخسرو. آن می طلبد همی و آن گل چون تو نه چنین و نه چنانی. ناصرخسرو. حجت آری که همی جاه و بزرگی طلبی کم بر آن سان که همه خلق جهان می طلبد. ناصرخسرو. مرا مکان به خراسان زمین به یمگان است کسی چرا طلبد در سفر خراسان را. ناصرخسرو. شادی بطلب که حاصل عمر دمی است. خیام. فرمود که مردی هنرمند باید طلبید. (کلیله و دمنه). ماده گفت جائی باید طلبید. (کلیله و دمنه). و جباران کامگار در حریم روزگار او امان طلبیدند. (کلیله و دمنه). زاهد... منزلی دیگر طلبید. (کلیله و دمنه). زاهد... جائی طلبید که پای افزار گشاید. (کلیله و دمنه). زمانه زو طلبد امر و نهی، نز گردون کسی طلب نکند کارزرگر از جولاه. فلکی. مرد که فردوس دید کی نگرد خاکدان وانکه به دریا رسید کی طلبد پارگین. خاقانی. نتوان طلبید نانهاده. کمال الدین اسماعیل. ای نسخۀ اسرار الهی که توئی وی آینۀ جمال شاهی که توئی بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست از خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی. مولوی. مطَلَب گر توانگری خواهی جز قناعت که دولتی است هنی. سعدی (گلستان). طریق صدق بیاموز و آب صافی دل براستی طلب آزادگی ز سرو چمن. حافظ. معیار دوستان دغل روز حاجت است قرضی برای تجربه از دوستان طلب. صائب. در دم طلبی قدم همی زد دم می طلبید و دم نمی زد. ایرج. - گواهی طلبیدن، گواهی خواستن