- طراد
- نیزۀ کوتاه، حمله کردن
معنی طراد - جستجوی لغت در جدول جو
- طراد
- بیکدیگر حمله کردن
- طراد
- حمله آوردن بر یکدیگر
- طراد ((طِ))
- نیزه کوتاه که با آن شکار کنند
- طراد ((طَ رّ))
- بسیار راننده، کشتی تندرو، جای فراخ
- طراد
- طرد کننده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناوچه تند رو، درفش، کرجی مونث طراد، کشتی تند رو، قایق زورق، علم درفش رایت
قایق، کرجی، زورق
دور کردن وراندن کسی را جاری وروان شدن جاری وروان شدن
دنبال هم شدن کار، در پی یکدیگر آمدن، از پی هم شدن کاری یا امری، در ادبیات در فن بدیع آوردن نام ها و لقب های ممدوح یا نام های پدران او به ترتیب و بدون واسطۀ لفظ دیگر مانند این شعر، برای مثال ترتیب ملک و قاعدۀ دین و رسم داد / عبدالحمید احمد عبدالصمد نهاد (ابوالفرج دونی - ۵۹)
فرمان طرد دادن، به راندن کسی فرمان دادن، دور کردن و راندن کسی را
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آراج، نام فرشته ای، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می دانند
تراز
یخچال
خفه کننده، زره ساز آنکه زره سازد زره ساز زره گر
ملخ ملخ. یا جراد منتشر. ملخ پراکنده
یونانی تازی گشته خراشگر
فسخ معاهده کردن
غوره خشک خرما، کویک پژمرده
ابر تنک
زردساز، زره ساز، زره گر
واحد اندازه گیری کمان دایره
حشرۀ ریزی که به بدن انسان و بعضی حیوانات دیگر می چسبد و خون آن ها را می مکد، کنه
نگه دارنده و تربیت کنندۀ بوزینه
طرح کننده، نقشه کش، در هنر نقاشی نقاش
خواسته، آرزو، مقصود، منظور، در تصوف پیر، آنچه موجب کامرانی و موفقیت شود
مراد طلبیدن: درخواست کردن حاجت،برای مثال خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم / به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم (حافظ - ۷۳۸)
مراد طلبیدن: درخواست کردن حاجت،
صدا و آوازی که از کوفتن و شکستن یا ترکیدن چیزی برمی آید، طراقا
ملخ، حشره ای بال دار، با پاهای بلند و چشم های بزرگ که به کمک پاهای عقبی خود می جهد
رانده شده، نفی و دور گردیده
نادرست نویسی ترک و تراک صدا و آوازی که از کوفتن و شکستن چیزی مانند چوب و استخوان و جز آن بر آید