کشتی خرد شتابرو. (منتهی الارب) (آنندراج). سخت راننده، قایق (بیضی شکل بخلاف قفّه که مدور است) ، جای فراخ. سطح هموار وسیع، آنکه قرائت را بر مردمان دراز کند که گویا طول قرائت مردمان را میراند. (منتهی الارب) (آنندراج). من یطول علی الناس القراءه حتی یطردهم. (اقرب الموارد) ، روز دراز. (منتهی الارب) (آنندراج)
کشتی خرد شتابرو. (منتهی الارب) (آنندراج). سخت راننده، قایق (بیضی شکل بخلاف قُفَّه که مدور است) ، جای فراخ. سطح هموار وسیع، آنکه قرائت را بر مردمان دراز کند که گویا طول قرائت مردمان را میراند. (منتهی الارب) (آنندراج). من یطول علی الناس القراءه حتی یطردهم. (اقرب الموارد) ، روز دراز. (منتهی الارب) (آنندراج)
ابن دبیس الاسدی. از فرمانروایانی بود که فرمانروائی جزیره دبیسیۀ (نزدیک خوزستان) را از پدران خویش بطریق ارث داشته، منصور بن حسین الاسدی را با وی محاربه ای پیش آمد و از این رو در امرفرمانروائی او سستی رخ داد و از جزیره مزبوره بیرون شد، و مدتی نگذشت که پس از آن محاربه بسال 418 هجری قمری جهان را بدرود کرد. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 446) ابن محمد بن علی الهاشمی الزینبی البغدادی العباسی الهاشمی. وفات وی بسال 491 هجری قمری بوده. او راست: کتابی به نام عوالی که معروف است به عوالی ابوالفوارس. (کشف الظنون ج 2)
ابن دُبیس الاسدی. از فرمانروایانی بود که فرمانروائی جزیره دبیسیۀ (نزدیک خوزستان) را از پدران خویش بطریق ارث داشته، منصور بن حسین الاسدی را با وی محاربه ای پیش آمد و از این رو در امرفرمانروائی او سستی رخ داد و از جزیره مزبوره بیرون شد، و مدتی نگذشت که پس از آن محاربه بسال 418 هجری قمری جهان را بدرود کرد. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 446) ابن محمد بن علی الهاشمی الزینبی البغدادی العباسی الهاشمی. وفات وی بسال 491 هجری قمری بوده. او راست: کتابی به نام عوالی که معروف است به عوالی ابوالفوارس. (کشف الظنون ج 2)
نیزه ای کوتاه که بدان شکار کنند. (منتهی الارب). نیزه ای خرد. یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج) : بر اثر ایشان صدوسی غلام... بگذشتند، با سه سرهنگ سرای و سه علامت شیر، و طرادها برسم غلامان سرای بر اثر ایشان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 272). فرمود تا طرادها غلامان سرای از دور بزدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 344)
نیزه ای کوتاه که بدان شکار کنند. (منتهی الارب). نیزه ای خُرد. یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج) : بر اثر ایشان صدوسی غلام... بگذشتند، با سه سرهنگ سرای و سه علامت شیر، و طِرادها برسم غلامان سرای بر اثر ایشان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 272). فرمود تا طرادها غلامان سرای از دور بزدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 344)
دنبال هم شدن کار، در پی یکدیگر آمدن، از پی هم شدن کاری یا امری، در ادبیات در فن بدیع آوردن نام ها و لقب های ممدوح یا نام های پدران او به ترتیب و بدون واسطۀ لفظ دیگر مانند این شعر، برای مثال ترتیب ملک و قاعدۀ دین و رسم داد / عبدالحمید احمد عبدالصمد نهاد (ابوالفرج دونی - ۵۹)
دنبال هم شدن کار، در پی یکدیگر آمدن، از پی هم شدن کاری یا امری، در ادبیات در فن بدیع آوردن نام ها و لقب های ممدوح یا نام های پدران او به ترتیب و بدون واسطۀ لفظ دیگر مانندِ این شعر، برای مِثال ترتیب ملک و قاعدۀ دین و رسم داد / عبدالحمیدِ احمدِ عبدالصمد نهاد (ابوالفرج دونی - ۵۹)
دور کردن فرمودن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مطرود کردن کسی را. (از اقرب الموارد). راندن. (غیاث از صراح و منتخب). براندن چیزی فرمودن. (مؤید الفضلا). راندن فرمودن. براندن کسی فرمودن. (تاج المصادر بیهقی) : و گفت: سلطانی بزرگ است که بظاهر شهر نزول کرده ست و اتابک را قوت ازعاج و اطراد او نه. (جهانگشای جوینی).
دور کردن فرمودن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مطرود کردن کسی را. (از اقرب الموارد). راندن. (غیاث از صراح و منتخب). براندن چیزی فرمودن. (مؤید الفضلا). راندن فرمودن. براندن کسی فرمودن. (تاج المصادر بیهقی) : و گفت: سلطانی بزرگ است که بظاهر شهر نزول کرده ست و اتابک را قوت ازعاج و اطراد او نه. (جهانگشای جوینی).
مؤنث طراد. کرجی. بلم. قایق. طراد. لتکا. زورق. قفه، زن بدعمل، رانندۀ کشتی. (مهذب الاسماء) ، علم. و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1712، 1714، 1715، 1786 شود
مؤنث طراد. کرجی. بلم. قایق. طراد. لتکا. زورق. قفه، زن بدعمل، رانندۀ کشتی. (مهذب الاسماء) ، علم. و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1712، 1714، 1715، 1786 شود
اطراد امر، دنبال هم شدن کار و استقامت یافتن آن. (از اقرب الموارد). پی یکدیگر شدن کار و راست و مستقیم گردیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). راست شدن کاری و پس یکدیگر شدن. (غیاث از صراح و منتخب). - اطراد یافتن، راست شدن کار و نظم و نسق گرفتن آن: و بر این قاعده درست و سنن استقامت استمرار و اطراد یافت. (کلیله و دمنه).
اطراد امر، دنبال هم شدن کار و استقامت یافتن آن. (از اقرب الموارد). پی یکدیگر شدن کار و راست و مستقیم گردیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). راست شدن کاری و پس یکدیگر شدن. (غیاث از صراح و منتخب). - اطراد یافتن، راست شدن کار و نظم و نسق گرفتن آن: و بر این قاعده درست و سنن استقامت استمرار و اطراد یافت. (کلیله و دمنه).