جدول جو
جدول جو

معنی طبقدار - جستجوی لغت در جدول جو

طبقدار
(نَوَ)
حمالی که بار مردم را با طبق ب خانه صاحبش برد
لغت نامه دهخدا
طبقدار
حمالی که بار مردم را با طبق حمل کند
تصویری از طبقدار
تصویر طبقدار
فرهنگ لغت هوشیار
طبقدار
حمالی که بار مردم را با طبق حمل کند
تصویری از طبقدار
تصویر طبقدار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طوق دار
تصویر طوق دار
دارای طوق، دارای گردن بند، پرنده ای که خطی سیاه یا سفید مانند گردن بند بر گردن دارد، از قبیل قمری و کبوتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خبردار
تصویر خبردار
کسی که از امری خبر دارد، باخبر، مطلع، بااطلاع، آگاه، فرمان ایستادن به حالت خبردار، راست و منظم ایستاده برای ادای احترام، کنایه از جاسوس
فرهنگ فارسی عمید
(سْ / سِ)
دارندۀ طاق، رجوع به طاق شود، ایوان دار، مجازاً نگهبان و محافظ:
دین را که بود تو طاقداری
زین گونه چهار طاق داری،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَ)
حامل طبر. بردارندۀ طبر
لغت نامه دهخدا
(طَ / طُو)
اسم عامی فارسی قمری است. (فهرست مخزن الادویه). کنایه از قمری و فاخته و کبوتر و مانند آن. (آنندراج). قمری را نیز گویند. (برهان) :
قمریک طوقدار گویی سر در زده ست
درشبه گون خاتمی حلقۀ او بی نگین.
منوچهری.
، دارندۀ طوق. دارندۀ گردن بند:
همه طوقداران ابا گوشوار
سراپرده آراسته شاهوار.
فردوسی.
، کنایه از پسر امرد مخطط باشد. (برهان). کنایه از جوان مخطط است. (آنندراج) ، بنده. اسیر. (برهان) (آنندراج). گرفتار. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تب دار
تصویر تب دار
کسی که تب دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاقدار
تصویر فاقدار
فاژ دار شکافدار دهان باز چون پسته آنچه شکاف داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
دمدار نیرویی که پشت سپاه را می پاید دنباور قسمتی از واحد نظامی که از عقب عمده قوی حرکت می کند و محافظ عقب است موء خرالجیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوق دار
تصویر طوق دار
چنبره دار پرگر دار، گرفتار بندی درفشدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرفدار
تصویر طرفدار
حامی، جانبدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاق دار
تصویر طاق دار
تاکدار آسمانه دار، پاسدار نگهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبر دار
تصویر طبر دار
پارسی تازی گشته تبر دار دارنده تبر
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه خبر از امری دارد: مطلع آگاه، فرمانی است که سرباز یا ورزشکار بر اثر آن باید دو کف پاها را بهم چسبانده راست و مستقیم بایستد بطوریکه سنیه پیش و شکم عقب و سر بالا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبق دار
تصویر طبق دار
تبگدار باربر
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره بیدها که در نیمکره شمالی گونه های مختلفش فراوان میروید. درختی است دو پایه و گلهایش کاملا برهنه و بدون جام و کاسه و پرچمها یا مادگی فقط برکگ کوچکی در بغل دمگل خود دارند گل نر این گیاه دارای پرچمهای زیاد و گل ماده دارای دو برچه است و دانه هایش کرکهای ریزی دارد جوانه های سپیدار آلوده با ماده صمغی چسبنده است. بلندی آن بالغ بر 20 متر میشود و محیط دایره اش تا 3 متر میرسد. پشت پهنک برگ سپیدار سفید رنگ است و چون تنه اش مستیما رشد میکند از آن برای ساختن تیر و ستون چوبی استفاده میکنند حور حورازرق غرب ابودقیق
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه شغلش خرید و فروش گوسفند است گله دار گوسفند دار، شخصی که در میدانهای بار فروشی دو سر چوب قپان را روی دوش گیرد، (اصطلاحا) قپاندار
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دارای طوق (گردن بند) است، پرندگانی که طوقی بر گردن دارند (قمری فاخته کبوتر و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاقدار
تصویر طاقدار
نگهبان و محلفظ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبردار
تصویر طبردار
بردارنده طبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقبدار
تصویر عقبدار
قسمتی از واحد نظامی که از عقب قوا حرکت می کند و محافظ عقب است، موخره الجیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرفدار
تصویر طرفدار
جانب دار، حامی، سرحددار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خبردار
تصویر خبردار
باخبر، آگاه، وضع یا کیفیت ایستادن به حالت راست، پاها چسبیده به هم و دست ها چسبیده به پهل و و سر در حالت قایم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاقدار
تصویر طاقدار
آن چه دارای طاق است، دارای ایوان، مجازاً، نگهبان، محافظ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرفدار
تصویر طرفدار
پیرو، هوادار، هواخواه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تب دار
تصویر تب دار
Feverish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تب دار
تصویر تب دار
лихорадочный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تب دار
تصویر تب دار
fieberhaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تب دار
تصویر تب دار
гарячковий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تب دار
تصویر تب دار
gorączkowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تب دار
تصویر تب دار
发热的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تب دار
تصویر تب دار
febril
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تب دار
تصویر تب دار
febbrile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی