ابویحیی عیسی بن یوسف بن عیسی الطباع. از مردم بغداد. وی از خلیل بن محمد کلبی و بقولی کلابی و ابوبکر بن عیاش و ابن ابی فدیک و بشر بن عمر زهرانی و عموی او اسحاق بن عیسی حدیث کرده و برادرش محمد بن یوسف و ابوبکر بن ابی الدنیا و عبدالله بن محمد بن تاحیه (کذا) و قاسم بن زکریا المطرز و یحیی بن محمد بن صاعد و عبدالوهاب بن ابی حیه وراق الجاحظ از وی روایت دارند. او بسال 247 هجری قمری درگذشته است. (انساب سمعانی ورق 366 ’الف’) ابوجعفر محمد بن عیسی الطباع. از مردم بغداد. (انساب سمعانی ورق 265 ’ب’)
ابویحیی عیسی بن یوسف بن عیسی الطباع. از مردم بغداد. وی از خلیل بن محمد کلبی و بقولی کلابی و ابوبکر بن عیاش و ابن ابی فدیک و بشر بن عمر زهرانی و عموی او اسحاق بن عیسی حدیث کرده و برادرش محمد بن یوسف و ابوبکر بن ابی الدنیا و عبدالله بن محمد بن تاحیه (کذا) و قاسم بن زکریا المطرز و یحیی بن محمد بن صاعد و عبدالوهاب بن ابی حیه وراق الجاحظ از وی روایت دارند. او بسال 247 هجری قمری درگذشته است. (انساب سمعانی ورق 366 ’الف’) ابوجعفر محمد بن عیسی الطباع. از مردم بغداد. (انساب سمعانی ورق 265 ’ب’)
جمع واژۀ طبع. سرشت. (دهار) (مهذب الاسماء) (السامی). طبیعت. سرشت مردم که زایل نشود. (غیاث اللغات) (آنندراج). سرشت که مردم را بدان آفریده اند. اخلاقی که از مطعم و مشرب در آدمی پیدا و مستحکم و ممتنعالزوال گردد. (منتهی الارب). السجیه التی جبل علیهاالانسان، مؤنثهٌ. هو مبداء اول الحرکه ما هی فیه و سکونه بالذات و یطلق ایضا علی الصوره النوعیه. قال السید السند فی حاشیهالمطول: قد اطلق فی الاصطلاح الطبیعه و الطباع علی الصوره النوعیه و قالوا الطباع اعم منها. لانه یقاله علی مصدر الصفه الذاتیه الاولیه لکل شی ٔ والطبیعه قد تخص بما یصدر عنه الحرکه والسکون فیما هو فیه اولاً و بالذات من غیر اراده. (کشاف اصطلاحات الفنون). میرنوراﷲ در شرح گلستان نوشته که طباع بمعنی طبیعت و سرشت مردم و در جائی استعمال شود که صاحب آنرا شعور باشد و طبیعت را در مقامی استعمال کنند که صاحبش را شعور نبوده باشد و طبع را در هر دو محل آرند. (غیاث اللغات) (آنندراج)
جَمعِ واژۀ طبع. سرشت. (دهار) (مهذب الاسماء) (السامی). طبیعت. سرشت مردم که زایل نشود. (غیاث اللغات) (آنندراج). سرشت که مردم را بدان آفریده اند. اخلاقی که از مطعم و مشرب در آدمی پیدا و مستحکم و ممتنعالزوال گردد. (منتهی الارب). السجیه التی جبل علیهاالانسان، مؤنثهٌ. هو مبداء اول الحرکه ما هی فیه و سکونه بالذات و یطلق ایضا علی الصوره النوعیه. قال السید السند فی حاشیهالمطول: قد اُطلق فی الاصطلاح الطبیعه و الطباع علی الصوره النوعیه و قالوا الطباع اعم منها. لانه یقاله علی مصدر الصفه الذاتیه الاولیه لکل شی ٔ والطبیعه قد تخص بما یصدر عنه الحرکه والسکون فیما هو فیه اولاً و بالذات من غیر اراده. (کشاف اصطلاحات الفنون). میرنوراﷲ در شرح گلستان نوشته که طباع بمعنی طبیعت و سرشت مردم و در جائی استعمال شود که صاحب آنرا شعور باشد و طبیعت را در مقامی استعمال کنند که صاحبش را شعور نبوده باشد و طبع را در هر دو محل آرند. (غیاث اللغات) (آنندراج)
طبیعت ها، قسمتهایی از جهان که ساخته دست بشر نیست مانند گیاهان ها، جانوران ها، جنگل ها، دریاها، کوه و بیابان ها، جهان هستی، قضاها و قدرها، روزگارها، فطرت ها، سرشت ها، نهادها، عناصر چهارگانه شامل آب ها، بادها، خاک و آتش، غریزه ها، جمع واژۀ طبیعت
طبیعت ها، قسمتهایی از جهان که ساخته دست بشر نیست مانند گیاهان ها، جانوران ها، جنگل ها، دریاها، کوه و بیابان ها، جهان هستی، قضاها و قدرها، روزگارها، فطرت ها، سرشت ها، نهادها، عناصر چهارگانه شامل آب ها، بادها، خاک و آتش، غریزه ها، جمعِ واژۀ طبیعت