معنی تباع - فرهنگ فارسی عمید
معنی تباع
- تباع
- پیروی کردن، دنبال کسی رفتن، از پی کسی رفتن
تابع
تصویر تباع
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با تباع
تباع
- تباع
- جَمعِ واژۀ تَبیع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تبیع شود
لغت نامه دهخدا
تباع
- تباع
- پس روی عمل کسی کردن و در پی یکدیگر رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). متابعه. (منتهی الارب). الولاء فی العمل. (اقرب الموارد). متابعت
لغت نامه دهخدا
تباک
- تباک
- از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و فرمانروای جهرم در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی