- طاقدار
- نگهبان و محلفظ
معنی طاقدار - جستجوی لغت در جدول جو
- طاقدار
- آن چه دارای طاق است، دارای ایوان، مجازاً، نگهبان، محافظ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حمالی که بار مردم را با طبق حمل کند
تاکدار آسمانه دار، پاسدار نگهبان
آنکه دارای طوق (گردن بند) است، پرندگانی که طوقی بر گردن دارند (قمری فاخته کبوتر و مانند آن)
فاژ دار شکافدار دهان باز چون پسته آنچه شکاف داشته باشد
حمالی که بار مردم را با طبق حمل کند
توانا کردن
توانا گردانیدن، توانا کردن
قدرها، اندازه ها، طاقت ها، قوه ها، توانایی ها، فرمانهای الهی، توانگری ها، سرسختها، جمع واژۀ قدر
مرهون، مقروض
توانگر، بااعتبار، معتبر
پرنده و هر چیز که صاحب بال باشد، دارای بال
بدهکار
صاحب و مالک باغ
پارسی تازی گشته باز دار
توانش، دستواری
پیرو، هوادار، هواخواه
حیوان
برقرار، مقاوم
محافظ
نگهبان، مراقب، پاسبان
ثابت، دائم، باقی، استوار، قائم، قوی، پابرجا
هر غذائی که نفخ بیاورد
میوه دار باثمرمثمر (درخت)، آبستن حامله، مخلوط با فلز کم بها مغشوش نبهره. یا زبان باردار. زبانی که قشر سفیدی بر روی آن بندد و علامت تخمه باشد
جمع کننده باج
پاسبان و نگهبان راه
پارسی ک زهدان زاجدان بچه دان زهدان
معمر سالدیده پیر
فراخ، وسیع
انسان و حیوان زنده
قدرت یافتن، توانائی