جدول جو
جدول جو

معنی ضجن - جستجوی لغت در جدول جو

ضجن
(ضَ جَ)
موضعی است در بلاد هذیل. اصمعی گوید در بلاد هذیل رودباری است که ضجن نامیده می شود و بخش پائین آن از آن کنانه و بفاصله یک شب راه تا مکه است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضغن
تصویر ضغن
آرامیدن، آرمیدن، آرام گرفتن، آرام شدن، آسودن، آسوده شدن، آرامش یافتن، خوابیدن، کم شدن، از جوش و خروش افتادن، آزاد شدن، رهایی یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجن
تصویر سجن
سرمای سخت، سجام، سجد، شجد، شجام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شجن
تصویر شجن
حزن، اندوه، شاخه های درهم پیچیدۀ درخت، شاخه و شعبه از هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجن
تصویر هجن
هجنت ها، سخنهای زشت، معیوب ها و ناشایست ها، عیب ها، زشتی ها، جمع واژۀ هجنت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضمن
تصویر ضمن
برجای ماندن، عاجز شدن، بیمار و زمین گیر شدن، برجاماندگی، زمین گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضجه
تصویر ضجه
ناله وزاری، شیون، فریاد و غوغای مردم، بانگ و فریاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجن
تصویر مجن
سپر، آنچه از فلز به شکل میله، نوار یا تخته درست می کنند و برای مقاومت یا محافظت در جلو چیز دیگر قرار می دهند مثلاً سپر ماشین
آلتی صفحه ای از جنس چرم یا فلز که در جنگ ها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سر و سینه استفاده می شود، ترس، اسپر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجن
تصویر لجن
گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لجم، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضمن
تصویر ضمن
درون، اندرون، میان، داخل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضجر
تصویر ضجر
دلتنگی، بی قراری، بی آرامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضجر
تصویر ضجر
دلتنگ، بی قرار، بی آرام، عصبانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شجن
تصویر شجن
اندوه، حزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجن
تصویر تجن
نهری که از رود جدا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجن
تصویر هجن
جمع هجین، فرومایگان، پرستار زادگان،آک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجن
تصویر مجن
سپر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لجن
تصویر لجن
گل سیاه که در ته حوض و جوی آبهای خفته پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
خازکردن (خازه خمیر)، سرشتن، کره زدن، لنگخیز برخاستن به سختی یا با یاری دستواره بازوره از بیماری ها (بواسیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طجن
تصویر طجن
بریان کردن بریانپزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبن
تصویر ضبن
بغل پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضجر
تصویر ضجر
بی قراری، جا تنگ، دلتنگی، نالیدن دلتنگی، بیقراری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضجع
تصویر ضجع
چوبک اشنان: گیاه، یک پهلو خفتن بر پهلو خفتن، همخوابه، مانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضجم
تصویر ضجم
کج دهنی، کج زنخی، کج شدن خم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضجه
تصویر ضجه
بانگ و فریاد مردم، غوغا، شیون، فغان
فرهنگ لغت هوشیار
میش، بوی تن، گوشت گوسفند، پشم روان، پشم و ران (ماده یا نر)، جمع اضان ضئین اضوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضغن
تصویر ضغن
کرانه، کینه، خواهانی کینه ورزی، آرامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضمن
تصویر ضمن
اندرون، طی آنست، در میان سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجن
تصویر حجن
کجی خمیدگی خماندن، باز گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجن
تصویر دجن
باران پیاپی روز بارانی، تاریکی انبوه، تاریکی ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجن
تصویر سجن
زندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجن
تصویر تجن
((تَ جَ))
نهری که از رود جدا کنند، نام رودی در مازندران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سجن
تصویر سجن
((س جْ))
زندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شجن
تصویر شجن
((شَ جَ))
اندوه، شاخه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضمن
تصویر ضمن
افزون، افزون بر، درکنار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لجن
تصویر لجن
لژن
فرهنگ واژه فارسی سره