جدول جو
جدول جو

معنی صیقه - جستجوی لغت در جدول جو

صیقه
(قَ)
اخص است از صیق. غبار بالارفته. (منتهی الارب). رجوع به صیق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صدیقه
تصویر صدیقه
(دخترانه)
بسیار راستگو، بسیار درستکار، مؤنث صدیق، لقب عایشه همسر پیامبر (ص)، لقب حضرت مریم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صعقه
تصویر صعقه
بیهوش شدن از شدت ترس یا از شنیدن صدای هول انگیز، بیهوشی، صاعقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدقه
تصویر صدقه
آنچه در راه خدا به بینوایان می دهند به جهت ثواب، چیزی که کسی برای سلامت خود و دفع بلا به مردم فقیر و مستحق می دهد، صدقۀ سر، صدقه سری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفقه
تصویر صفقه
بیع، عقد بیع، در هنگام خرید و فروش دست بر دست یکدیگر زدن به علامت توافق در بیع و ختم معامله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیغه
تصویر صیغه
نکاح موقت، کنایه از زنی که برای مدت محدود و معیّن به عقد ازدواج مرد درآید، زن غیر دائمی، زن موقتی، متعه، در دستور زبان علوم ادبی هیئت و شکلی که با کم و زیاد کردن حروف یا تغییر حرکات به فعل داده شود مثلاً صیغۀ مفرد، صیغۀ تثنیه، صیغۀ جمع، در فقه و حقوق عبارتی که هنگام معامله و خرید و فروش و عقد نکاح بر زبان جاری می کنند و دلیل بر رضای طرفین است، نوع، هیئت، اصل، ریخت، شکل، عنوان
صیغه جاری کردن: در فقه و حقوق صیغه خواندن، صیغۀ عقد ازدواج، طلاق یا معامله را خواندن
فرهنگ فارسی عمید
تکۀ نخ یا ابریشم به هم پیچیده که در دوات می گذارند و مرکب روی آن می ریزند، لیف، لیق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیحه
تصویر صیحه
بانگ کردن، فریاد کردن، آواز بلند، بانگ، نعره، فریاد، عذاب
صیحه زدن (کشیدن): بانگ کردن، بانگ زدن، فریاد کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیقل
تصویر صیقل
زدودن زنگ، زدایندۀ زنگ فلز یا آینه، جلادهنده، برای مثال آهنی را که موریانه بخورد / نتوان برد از او به صیقل زنگ (سعدی - ۹۳)، صیقلی
صیقل خوردن (پذیرفتن، گرفتن): زدوده شدن، جلا یافتن
صیقل زدن (دادن، کردن): زدودن، جلا دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صعقه
تصویر صعقه
بیهوش گردیدن، بیهوشی، سعق، آتشی که از آسمان افتد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیحه
تصویر صیحه
آواز بلند حسب طاقت، فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریقه
تصویر ریقه
مانده جان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیقه
تصویر جیقه
ترکی کلکی تاج افسر، هر چیز تاج مانند که بکلاه نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیقه
تصویر شیقه
غاز مردابی
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بدرویش دهند در راه خدایتعالی، آنچه در راه خدا به بینوایان بدهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیقه
تصویر ضیقه
تنگدستی درویشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیته
تصویر صیته
بلند آوازگی نیکنامی، چکش زرگران
فرهنگ لغت هوشیار
لیقه در فارسی: پر زآمه پر زامه آنچه از لاس و پشم و موی و جز آن که در دوات مرکب نهند صوف دوات پرز لیق لیفه: خامه در مرگ تو شد مویه کنان لیقه در سوک تو شد موی کنان. (بهار 212: 2)، صوف یا نخ که در چراغهای روغن گذارند: در هر فتیله یک سیر روغن ونیم سیرلیقه بکار رود، ماده ایست که درسرمه کنند لیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیره
تصویر صیره
آغل، نمای پیکر نمای چهره، یک ریزه کولی
فرهنگ لغت هوشیار
یکبار دست دادن، پیمان خرید و فروش یک بار دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت، یک عقد بیع، بیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدیقه
تصویر صدیقه
زن مهربان و دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صینه
تصویر صینه
نگهداری، جامه نیک نگهداری شده - جامه خوب مانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلیقه
تصویر صلیقه
بریان پخته، نان تنک نان لواش
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سیخک سیخک پای پرندگان، کجه بافندگی، سیخه شانه: در بافندگی، کوه سیخ کوه نوک تیز خار پس پای خروس سیخک پشت پای خروس خار خروس، شاخ گاو و آهو، حصار و هر چه که بدان باز دارند چیزی را و بوی پناه گیرند، شبان، نیکو سیاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیفه
تصویر صیفه
تابستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیقل
تصویر صیقل
تیز کننده شمشیر و زداینده آن، روشنگر، مهره زن، آینه افروز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیغه
تصویر صیغه
خلقت، نوع، اصل، شکل متعه، زنی است که او را بعقد انقطاع گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیغه
تصویر صیغه
((غَ یا غِ))
هرچیز در قالب ریخته شده، ریخت، شکل، عقد موقت، صورتی از کلمه که شخص یا زمان فعل را نشان می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صیصه
تصویر صیصه
((صَ صَ))
خار پس پای خروس، سیخک پشت پای خروس، خار خروس، شاخ گاو و آهو، حصار و هرچه که بد ان باز دارند چیزی را و به وی پناه گیرند، شبان، نیکو سیاست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صیقل
تصویر صیقل
((صَ یا ص قَ))
آن که شمشیر و مانند آن را بزداید و جلا دهد، جلا دهنده، زداینده، در فارسی، زدودگی زنگ از فلزات و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صعقه
تصویر صعقه
((صَ قَ یا قِ))
بی هوش گردیدن، بی هوشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدیقه
تصویر صدیقه
((ص قِ))
مؤنث صدیق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صدقه
تصویر صدقه
((صَ دَ قِ))
آن چه از مال که برای رضای خدا به بینوایان دهند
فرهنگ فارسی معین
((قِ))
نخ ابریشم در هم پیچیده ای که در دوات می گذارند و مرکب را روی آن می ریزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صیحه
تصویر صیحه
((صَ حَ))
بانگ، فریاد
فرهنگ فارسی معین